چه کسانی از کشتار میلیون ها انسان در جنگ های جهانی سود بردند؟
جنگ جهانی دوم
بیتردید تاریخ رسمی جنگ جهانی دوم با دروغها و تحریفات فراوان مخلوط و همراه شده است. هم دربارۀ زمان شروع جنگ و هم درخصوص آغازگر جنگ، حرفهای ناگفته و اسناد منتشر نشدۀ معتبری وجود دارد. واقعیت آن است که جنگ جهانی دوم از سوی همان صاحبان طلا آغاز شد که جنگ جهانی اول برپا شده بود. اسناد و مدارک تاریخی معتبر نشان میدهند که آلمان، ایتالیا و ژاپن صرف نظر از امکانات و قلمرو محدود، در مقایسه با چهار غول بزرگ جهان، یعنی ایالات متحده امریکا، امپراتوری بریتانیا، فرانسه با تمام مستعمراتش و اتحاد جماهیری سوسیالیستی شوروی بسیار کوچک و ناچیز و به قول بعضی نویسندگان و محققان غربی؛ «به منزله کوتولههایی صرف» به حساب میآمدند. امروز چه کسی به طور جدی میتواند آن گونه که در دادگاه نورنبرگ در سرزمینهای مغلوب، از سوی فاتحین جنگ ادعا شده، باور کند که این «سه کوتولهی» مورد اشاره در خلال دهۀ 1930 میلادی به طور عمدی و آگاهانه در پی تحریک و برافروختن آتش جنگ جهانی بودند؟
جنگافروزان در انگلستان
همان گونه که قبل از جنگ جهانی اول، افرادی چون برنارد باروخ یهودی از وقوع آن خبرداده بودند و هم او بعدها با نفود خود و یاری کسانی چون دانیال روفو اسحاق توانست امریکا و رئیس جمهور آن کشور را درگیر جنگ کند،
گزارش و اظهارات هوربلیشای یهودی، وزیر جنگ انگلستان، برای بسیاری از نمایندگان پارلمان شگفتآور و سؤال برانگیز بود؛ زیرا نه صحبت جنگ بود و نه زمزمهای در این باره. وزیر جنگ یهودی انگلستان همه چیز را پیشبینی کرده بود. او با تغییر بسیاری از فرماندهان و رؤسای عالیرتبه ارتش انگلیس، همکیشان و دوستان یهودی خود را جایگزین آنها کرد. بسیاری از مقامات بلند پایۀ ارتش از جمله سرسیریل دورل رئیس ستاد ارتش با برخی اقدامات و تمیهدات مرموز وادار به استعفا شد. در رأس تجهیزات نظامی یک یهودی به نام مونتاگ و در رأس پشتیبانی قوا و قشون نظامی، یکی از دوستان یهودی به نام ایزیدور سالُمُن (سلیمان) منصوب شد.
نیروی هوایی و هواپیماهای جنگنده تحت ریاست و ادارۀ سامسون یهودی درآمد. تحرکات بیسابقه هوربلیشا وزیر جنگ، به قدری مایۀ تعجب مردم و بسیاری از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس انگلستان شد که فوری او را استیضاح کردند. او با انواع حیل و ترفندها، مجدداً با کسب رأی اعتماد به کار خود ادامه داد. او حتی «چرچیل» را تحت تأثیر و ارادۀ خود قرار داده بود. در فرانسه نیز وضعیت چندان تفاوتی با انگلستان نداشت. جالبتر این که در اتحاد شوروی سوسیالیستی نیز چنین اوضاعی حاکم بود. به طوری که تعدادی از فرماندهان کل ارتش سرخ و رؤسای نیروهای پلیس و افسران بلند پایه، یهودی بودند و یهودی تبار. ایالات متحدۀ امریکا نیز وضعیت بهتری نداشت. به خصوص این که در آن کشور شرایط و موقعیت «گذار» ساری و جاری بود. یعنی مرکزیت جهانی صهیونیسم در حال انتقال از انگلستان به امریکا بود. بنابراین، اوضاع امریکا بیش از بقیه تحت نفوذ کانونهای قدرت پس پرده قرار داشت. برپا کنندگان اردوگاههای پنهان جنگ در فرانسه و انگلستان با لحظهشماری مترصد فرصت بودند.
تهاجم مرموز
در 30 مارس 1939، حدود پنج ماه قبل از آغاز جنگ، چمبرلین ضمانت نامهای به لهستان فرستاد. کلنل یوزف بک وزیر امور خارجه لهستان این تضمین را پذیرفت. تضمینی که انگلستان به لهستان داد مستقیماً به جنگ در اروپا انجامید. هیتلر صرف نظر از ترس، خشمگین نیز شد. یقیناً لهستانیها فکر میکردند که قدرتهای غربی تضمینی را که دادهاند محترم خواهند شمرد. و در این صورت پیروزی باز هم از آنان خواهد بود. این انگلستان و فرانسه بودند که به این توهم لهستانیها پر و بال دادند. از این رو، دولتمردان انگلیسی و فرانسوی لهستان را به عمد به فاجعه کشاندند.
از سوی دیگر، هم هیتلر و هم زمامداران ژاپن؛ جدا از ریختن طرح یک جنگ جهانی، که غالباً به آن متهمشان میکنند، یقین داشتند که جنگ جهانی آنها را به خاک سیاه خواهد نشاند. هم هیتلر و هم ژاپنیها در نظر داشتند بدون جنگی تمام عیار به یک رشته منافع کوچک دست یابند. آنها واقعاً به بیمیلی قدرتهای جهانی در اقدام به جنگ، امید بسته بودند. این در حالی بود که جنگسالاران پشت پرده بهگونهای دیگر میاندیشیدند و برنامهریزی میکردند.
هیتلر در پاسخ به غرور ملی آلمانیها و در جهت حراست از تمامیت و امنیت کشور، در رایشتاگ برای پاسخگویی به آتش دشمن اعلام آمادگی کرد. قوای آلمانی در روز 31 سپتامبر 1939 وارد خاک لهستان شدند و به همین بهانه، آغاز جنگ به نام او ثبت و ضبط شد. فرانسه و انگلستان ِ در حال انتظار، به فاصله کمتر از دو روز، در سوم سپتامبر، به بهانۀ تعهد و پیمان دفاعی با لهستان، به آلمان اعلان جنگ دادند. دربارۀ آمادگی قبلی انگلستان و فرانسه برای جنگ، این نکتۀ شگفتانگیز، کافی است که در انگلستان طی چند روز، دو میلیون نفر زن و کودک و سالخورده را از مناطقی که گمان میرفت در خطر حملات هوایی قرار دارند به مناطق امن بردند. فرانسویها نیز ظرف همین مدت، 110 لشکر، 3286 تانک و 1600 توپ آماده کردند.
امریکا وارد میشود
ناگفته نماند که از میان 72نفر از مشاوران روزولت، 53نفرشان یهودی بودند. فرانکلین روزولت علیرغم بیطرفی ایالات متحده در جنگ دوم، به طرز مرموزی قدرتهای محور را به حمله تحریک میکرد. او بدون تصویب کنگره، 50 ناوچه به بریتانیا داد. روزولت همچنین صدها میلیون گلولۀ مهمات برای بریتانیا فرستاد و به کشتیهای امریکا دستور داد که وارد مناطق جنگی شوند و حتی مهمات زیردریاییهای آلمان را تصرف کرد. اما آلمانیها از انتقامگیری اجتناب میکردند؛ زیرا میدانستند آنچنان که در سال 1917 شاهد بودند، ورود امریکا به جنگ همهچیز را به ضرر آنها دگرگون خواهد ساخت. فرانکلین روزولت همانند وودرو ویلسون، مبنای مبارزات انتخاباتی دور دوم خود را بر تعهد به عدم ورود امریکا به جنگ میگذاشت و حتی در سخنرانی 30اکتبر1940 خود بهصراحت خطاب به مردم این کشور اعلام کرد:
«من قبلاً این را گفتهام؛ اما دوباره آن را خواهم گفت: پسران شما قرار نیست که به هیچ جنگی در خارج ایالات متحده فرستاده شوند.» علاوهبراین، مطابق نظرخواهی انجامشده توسط مؤسسۀ گالوپ، 83درصد مردم امریکا مخالف شرکت این کشور در جنگ اروپا بودند. بااینحال، همان جریان قدرتمند ذینفوذی که جنگ منافع آنها را تأمین میکرد، با تمام تکاپو درصدد برآمدند تا امریکا را وارد جنگ کنند. در سال 1940، در سفارت امریکا در لندن، کارمند مسؤل رمز به نام تیلرکنت رمز پیامهای محرمانهای را بین چرچیل و روزولت کشف کرد که از تصمیم روزولت برای شرکتدادن ایالات متحده در جنگ حکایت میکرد. کنت تلاش کرد که بخشی از سند را مخفیانه به خارج از سفارت منتقل کند، به این امید که زنگ خطر را برای مردم امریکا به صدا درآورد؛ اما او دستگیر شد و در طول مدت جنگ در یکی از زندانهای بریتانیا محبوس ماند. چندی بعد از دستگیری کنت، نزدیکترین مشاور روزولت، هری هاپکینز که رابطهای بسیار سرّی با رئیسجمهور امریکا داشت و در کاخ سفید زندگی میکرد، در ژانویه 1941 به ملاقات وینستون چرچیل رفت و گفت: «رئیسجمهور تصمیم گرفته است که ما با هم برندۀ جنگ باشیم. مبادا در این مورد دچار اشتباه شوی. او مرا به اینجا فرستاده است تا به شما بگویم با هر قیمتی شما را تا پایان کار همراهی خواهد کرد و مهم نیست در این راه چه برایش پیش آید.»
در شوروی، ساختار حاکمیت بر خلاف امریکای کاپیتالیستی، کمونیستی بود؛ اما میزان حضور و نفوذ یهودیها در کرملین، فصل مشترکی میان این دو بود که در پس پرده، همۀ تدابیر و تصمیمات را میگرفت.

شوروی در جنگ
تبلیغات و شعارهای فریبندۀ کمونیستی مبنیبر «آزادی خلق» و «حکومت کارگران» طی حدود نود سال گذشته این واقعیت را در هالهای از اسرار نگه داشته است که «در کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست از 59نفر عضو اصلی، 56نفر یعنی ۹۵درصد آنها یهودی بودند و برخی دیگر مثل ژوزف استالین اگر چه خود به ظاهر یهودی نبودند، همسر یهودی داشتند. در سال 1936 میلادی یعنی زمان پاکسازی و جابهجایی عظیم قومی و نژادی در مناطق مختلف شوروی، از مجموعۀ جمهوریهای شوروی، از میان 49 نفری که همگی سمت دبیر کلی حزب کمونیست را بهعهده داشتند، 41نفر یهودی بودند. بر پایۀ برخی آمارها، چندین سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم (یعنی حدود سال 1933)، از میان 503 نفر حکام ولایات و سرحدات اتحاد جماهیر شوروی، 406نفر آنها یهودی بودند.
همچنین از میان 23نفر مقامات محلی مسکو، فقط چهار نفر غیریهودی و بقیه یعنی نوزده نفر یهودی بودند. همچنین در سال 1941، یعنی در خلال جنگ جهانی دوم، مقامات و فرماندهان ارتشهای اروپایی هنگام گذر از مرزهای شوروی، با مشاهدۀ چنین واقعیتها و مواردی، دربارۀ ماهیت یهودی حکومت شوروی دچار شوک میشدند. از مرز لهستان به این طرف، در تمام ولایات تا «استالینگراد» یهودیها بهطور انحصاری رهبری و ادارۀ شهرها را در دست داشتند. کمیسرهای مسئول مزارع اشتراکی و فرماندهان نیروهای پلیس، عمدتاً یهودی بودند. تمام فرماندهان، افسران پلیس مخفی و مقامات رهبری شوروی که توسط آلمانیها دستگیر میشدند، عمدتاً به این قوم تعلق داشتند.
با استناد به این واقعیتها، بهخوبی میتوان استدلال کرد که چرا فرانسه و انگلستان در روز سوم سپتامبر 1939، یعنی کمتر از دو روز بعد از عکسالعمل آلمان هیتلری، به بهانۀ پیمان دفاعی یا مرزی با لهستان، به آلمان اعلام جنگ دادند؛ اما وقتی اتحاد جماهیری سوسیالیستی شوروی در هفدهم سپتامبر 1939 یعنی دو هفته بعد، به لهستان تجاوز نمود و بخش وسیعی از خاک آن کشور را به اشغال خود درآورد و کشتار فراوانی مرتکب شد، این دو کشور نهتنها سکوت کردند، بلکه با اقدامات روسها همراهی کرده و موافقت نشان دادند و حتی روسها در جبهۀ مشترک متفقین، همپیمان انگلستان، فرانسه و امریکا به نبرد ادامه دادند. همکاری و همسویی امریکا و شوروی در خلال جنگ به حدی بود که ایالات متحده بیش از 11میلیارد دلار کمک بهصورت وام و اجاره در اختیار اتحاد جماهیر شوروی گذاشت. تحت پوشش «وام و اجاره»، شوروی 14000 هواپیما، تقریباً تعداد نیممیلیون دستگاه تانک، کامیون و سایر وسایط نقلیه و بیش از 400 کشتی جنگی دریافت کرد. بدون تزریق اینهمه وسایل و اجناس، توانایی روسها در پَسزدن ارتش آلمان از خاکشان مورد تردید است. همۀ این کمکها زیر نظر مشاور ارشد فرانکلین روزولت، هَری هاپکینز انجام میشد. پس از جنگ، دو کمیسیون متشکل از اعضای کنگره به بررسی اسناد و مدارکی پرداختند که حاکی از آن بود، وی مواد هستهای و نقشههای سرقتشدۀ بمب اتمی نیز به روسها داده است.
در آن سوی درگیری، آدولف هیتلر به صراحت اعلام کرد که بانکداران و سرمایهداران یهودی در عرصۀ جهانی، آتشافروز اصلی جنگ جهانی دوم هستند. او با اشاره به سلطۀ انحصاری یهود بر مطبوعات، سینما، تبلیغات رادیویی،تئاتر، ادبیات و نیز اقتصاد اروپا، شگردها و اهرمهای قدرت آنها را برای تعقیب یک کارزار ایذایی در بعضی کشورهای جهان و رمز موفقیت آنها را در ایجاد یک کشمکش و درگیری جهانی کاملاً پوچ اما سودمند برای منافع یهود بینالملل آشکار و افشا کرد.
او در سخنرانی 30 ژانویه 1939 در رایشتاگ ضمن هشدار به جنگافروزان افزود:
«اگرمحافل مالی بینالمللی یهودی در داخل و خارج اروپا میبایست موفق شوند، مردمان را به یک جنگ جهانی [دیگر] بکشانند، نتیجۀ آن نه بلشویکسازی کرۀ زمین و به همراه آن پیروزی یهودیت [همانند جنگ اول]، بلکه نابودی خودِ آنها در اروپا خواهد بود… زیرا دورهای که مردمان غیریهودی، بیدفاع تسلیم تبلیغات [آنها] میشدند ،گذشته است.»
اسناد و منابع تاریخی مربوط به جنگ جهانی دوم حکایت ازآن دارند که مردم آلمان و مقامات بلند پایه آن کشور، هیچگونه تمایل و علاقهای برای چنین جنگی نداشتند. برای نمونه، به دنبال شکست لهستان، هیتلر در ششم اکتبر 1939 (یعنی 34 روز پس از شروع رسمی جنگ) در پارلمان آلمان اعلام کرد که مشتاق برقراری صلح است.
هیتلر در این سخنرانی به صراحت گفت که نسبت به فرانسه هیچ ادعایی ندارد و با انگلستان نیز خواهان روابط دوستانه است. او همچنین اظهار داشت از هر کنفرانسی برای بحث و مذاکره استقبال خواهد کرد. دولتهای انگلستان و فرانسه پس از اندکی درنگ، پیشنهاد هیتلر را علناً رد کردند. چندی بعد، هیتلر نمایندۀ مخصوص خود را برای مذاکره و ارایه پیشنهاد صلح نزد انگلیسیها فرستاد. تاریخنگاران از این رویداد به عنوان یک واقعه بسیار شگفتانگیزی یاد کردهاند که رشته وقایع را از هم گسیخت. و چند روزی همه را گیج کرد: در دهم ماه مه 1941 رودلف هس در مقام نماینده پیشوا در یک مزرعه اسکاتلندی از هواپیما فرود آمد. او به عنوان سفیر صلح آمده بود، اطمینان داشت که نیروهای ضد چرچیل تحت رهبری دوک همیلتن مشتاقانه شاخه زیتون او را خواهند پذیرفت. دوک، که اکنون با رتبه افسری در نیروی هوایی سلطنتی خدمت میکرد، پاسخی به خواستههای هس نداد. چرچیل ابتدا داستان ورود هس را باور نمیکرد. هس همان حرفهای قدیمی را تکرار کرد که غالباً خود هیتلر نیز تکرار میکرد که آلمان و انگلستان دلیلی برای جنگیدن ندارند. هس را جدی نگرفتند و با او چون یک اسیر جنگی رفتار کردند. بعدها به عنوان جنایتکار جنگی محکوم شد. جنایت واقعیش پیشنهاد صلح میان انگلستان و آلمان بود.
اشاره به این مباحث و اسناد از آن حیث ضرور بود که زمینههای بروز جنگ جهانی دوم، برنامهریزان پس پرده و ماهیت آنها و نیز بعضی مسائل پیرامونی آن دوران، حداقل تا حدودی برای خوانندگان روشن شود. زیرا بدون تبیین قضایای مورد اشاره، ورود ناگهانی به مقولۀ «هولوکاست» یا پیامدها و حوادث دیگر ناشی از آن، سؤالها و ابهامات فراوان در ذهن مخاطب به جای میگذارد.
منابع
- دیوید هرست،تفنگ و شاخه زیتون، ترجمه رحیم قاسمیان،چاپ و انتشارات بنیاد، چاپ اول، 1370
- هنری فورد
- ای. جی.پی. تیلر، جنگ جهانی دوم، ترجمه بهرام فرداد امینی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1374.
- ناهوم سوکولوف.
- جیمز پرلاف، سایههای قدرت، ترجمۀ کریم میرزایی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1371
- ارنست کلام (لرد کهن)، زمامداران انگلستان، ترجمۀ اسماعیل نشاط، چاپ کلاله، 1332.
- روژه گارودی، تاریخ یک ارتداد، مترجم مجید شریف، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول پاییز 1375.