به دنبال نیروانا1

به دنبال نیروانا

نقدی بر مبانی تفکر بودایی

بودیسم[1]

«بودا حدود ۵۶۵ ق.م. در شمال هند نزدیک شهر «بنارس»[2] در خانواده‌ای از طایفۀ «کشتریه»[3] متولد شد. نام او در کودکی «سیدارته گواتمه»[4] بود که بعدها، بودا نام یافت. در کتاب‌های مربوط‌به این آیین، این‌گونه آمده است که براساس غیب‌گویی پیشگویان، اگر بودا پیر یا بیمار یا مرده یا راهبی (اسباب درد و رنج و ناراحتی) را ببیند، دست از زندگی می‌شوید. بنابراین، پدرش او را به قصری برد و دستور داد که مبادا چشم او به آن‌ها بیفتد. بودا تا ۲۳سالگی همان‌جا ماند و ازدواج کرد. اما، اتفاقاً روزی از قصر خارج شد و پیرمردی را دید. فهمید سرانجامِ گذر از جوانی پیری است. روز دیگر بیماری را دید و فهمید گاهی به‌جای سلامتی، بیماری است. سومین‌بار، جنازه‌ای دید و فکر کرد اگر سرانجام حیات، مرگ است؛ پس، زندگی به چه کار آید؟

با دیدن راهب، تصمیم گرفت شبانه زن و فرزند خود را رها کند تا حقیقت زندگی را دریابد. سرانجام در ۳۶سالگی زیر درخت انجیری (درخت آگاهی) در دریای تفکر غرق بود که “زندگی با رنج را دوست ندارم”؛ پس باید دنبال یک زندگی خالی از رنج باشم. او با تفکر در این حیطه، به نتایجی رسید که در ذیل، مشروح آن آورده می‌شود. پس‌از ‌آن، در شهر بنارس[5] (شهر عرفانی) به ترویج اندیشه‌های خود پرداخت و پس از ۴۵ سال که دائم به وعظ و تربیت[6] مشغول بود، سرانجام در سفری در شمال بنارس بیمار شد و در سن ۸۲سالگى در حدود سال ۴۸۳ ق.م. درگذشت.»[7]

چیستی بودیسم[8]

آیین بودیسم، یکى از شاخه‌هاى کیش هندوست[9]که در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همّت فرمانروایى به نام «آشوکا»[10] رشد و گسترش یافت و بعدها از سرزمین اصلى کوچ کرده و در خارج از مرزهاى هند، به‌خصوص در آسیاى جنوب شرقى و چین و ژاپن، پیروان فراوانى براى خود دست‌وپا کرد.

آیین بودا را باید نهضتى اصلاحى در آیین هندو شمرد که سعى مى‌کرد برخى عقاید و اعمال افراطى و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین، «راه نجات را در روش اعتدال و میانه‌روى و عقل سلیم قرار داده و ریاضت‌هاى افراطى را خلاف مصلحت عقلانى»[11]مى‌دانست. اساس آیین بودیسم، این‌گونه بود که عالم، سراسر رنج و بدبختى است[12] و انسان براى رهایى از این رنج، باید تلاش کند.[13]

بودا آیین خود را بر چهار اصل که نام آن را «چهار حقیقت والا»[14]مى‌نهد، بنا کرده است، آن چهار اصل عبارت‌اند از:

۱. حقیقت تألم (درد و رنج):[15] این جهان پر از محنت است.

۲. حقیقت علت تألم (منشأ و علت رنج):[16] میل و هوس که بنیادش بر شوق شدید به زیستن است، علت و ریشۀ تألم و رنج است.

۳. حقیقت پایان تألم (آزادی و رهاشدن از رنج):[17] ریشه‌کن‌کردن میل و هوس، راه پایان‌دادن به رنج و تألم است.

۴. حقیقت طریقت والا براى رفع مایۀ تألم[18] (راه‌های ترک رنج و ناراحتی، برنامۀ سیر و سلوک است که راه‌های هشت‌گانه را پیشنهاد می‌کند): روش ریشه‌کن‌کردن میل و هوس، استفاده از هشت راه است.[19] این هشت راه که «هشت منزلت والا»[20] نامیده مى‌شوند، عبارت‌اند از: بینش درست، اندیشۀ درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، تلاش درست، حضور ذهن درست و تمرکز حواس درست.

درحقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:

  • اصل اول: شر و درد و رنج‌بودن عالم هستى و مایۀ اندوه دانستن هر آنچه انسان‌ها به آن دل مى‌بندند و از آن، به زندگى تعبیر مى‌کنند.
  • اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگى، پیوستن به «نیروانا»[21] است که مى‌توان آن را نوعى عدم و رها‌شدن از قید وجود دانست.
  •  

در آیین بودیسم، برخلاف ادیان ابراهیمی که از دو بخش عمدۀ نظری‌اعتقادی و عملی‌تکلیفی تشکیل شده‌اند، خبری از مباحث نظری و اعتقادی نیست و هرکس که می‌خواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هرگونه استدلالی، حقیقت رنج، یعنی شر ‌بودن زندگی را بپذیرد و همچنین، به اصل «سامسارا»[22] (تناسخ) ؛ یعنی تکرار ازلی تولد و مرگ و جابه‌جا‌شدن روح از جسم به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا، خود را از چرخۀ «سامسارا» رهایی بخشد.

 بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری، کم‌همت و بی‌رونق است و مبادی لاهوت و فلسفۀ فوق‌الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. ولى، اگر به دیدۀ تحقیق بنگریم، شاید بهتر باشد که بودیسم را «مکتب اخلاقى» بدانیم تا مکتبی فلسفى؛ چراکه بودا به هیچ‌وجه وارد بحث‌هاى متافیزیک و فلسفى نمى‌شود و مى‌کوشد مسائل فلسفى را هم با تمثیل بیان کند و بحث دربارۀ خدا و روح را بى‌فایده می‌انگارد[23] و به دادن چند تذکر اخلاقى دراین‌باره بسنده مى‌کند.

 از دیدگاه علماى ادیان ابراهیمى نیز نمى‌توان آیین بودا را «دین» نامید؛ زیرا آن‌گونه که خواهد آمد، این آیین، مبدأ اعلى و وجود امور ماوراء‌الطبیعى و غیرمادى را برنمى‌تابد و ماده را تنها موجود ازلى و ابدى مى‌شمارد که خالقى نداشته است. به‌تعبیر دیگر، مفهوم ذهنى بودا از دین، مفهومى کاملاً اخلاقى است. او در همه‌چیز به رفتار و سلوک توجه دارد و به مراسم آیینى یا پرستش مابعدالطبیعه یا خداشناسى، بى‌اعتناست.[24]

 بودیسم، تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحلۀ عمل هم چندان موفق نیست و برنامه‌های عملی‌اش نیز بیشتر به توصیه‌های اخلاقی مبهم و نارسا می‌ماند که هرکس برداشت متناسب با میل خود را می‌تواند از آن داشته باشد. به‌همین دلیل، درطول تاریخی که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش می‌یافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی با آن‌ها تطبیق می‌یافت و تغییر می‌کرد.

به دنبال نیروانا2

نیروانا[25] و بت‌پرستی عصر جدید

نکتۀ مهم در آیین بودا، مسئلۀ نیرواناست که یک حالت است و هدف مهم و اصلی در این آیین، رسیدن به این حالت است. برخی آن حالت را آزادی مطلق معرفی کرده و گفته‌اند که انسان، پس از مهار‌کردن فعالیت غرایز حیوانی و چشم‌پوشی از لذایذ، به آن می‌رسد که در اصطلاح صوفیه، به آن فنا[26]گفته می‌شود.

 برخی می‌گویند نیروانا که مقصود اصلی بودائیان است، به‌معنای فعال مایشاء، ثابت و لایتغیر، فاسدناشدنی و انحطاط‌ناپذیر، ساکن و بدون جنبش است، در محدودۀ زمان، جای نمی‌گیرد و نامیراست. علاوه‌بر همۀ این‌ها، نیروانا ویژگی‌های دیگری نیز دارد که عبارت است از: قدرت، برکت، شادمانی، امنیت، پناهگاه راستین و مکانی است امن.

 نیروانا، حقیقت راستین و واقعیت اعلی است که در خود وجودی انسان است. نیروانا عین خیر است، هدف متعالی است، واحد است و تنها کمال ممکن و دست‌یافتنی در درون خود انسان است. آئین بودایی، تجسم‌یافتۀ نیرواناست و این، همان جنبه از آیین بوداست که مثلاً رنگ‌وبوی مذهبی دارد.

آنچه بودائیان راجع به نیروانا بیان داشته و از آن توصیف کرده‌اند، از لحاظ صفات، شباهت‌هایی به اوصاف خداوندی دارد که ادیان توحیدی در مورد خالق و آفرینندۀ جهان بیان می‌کنند. چون این آیین و مسلک، بیش از آن‌که به دین شباهت داشته باشد، به فلسفه شبیه است؛ ولی پیروان او تدریجا،ً آیین او را به‌صورت آیینی مذهبی درآوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدایان بود، تا حد معبود بالا بردند و معابدی ساختند و مجسمۀ بودا را در معابر برپا کردند و گفته‌های او را پس از خودش گرد آوردند.

در آیین بودیسم، دو پیش‌فرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آن‌ها، نمی‌توان از روش‌های بودا برای سعادتمند‌شدن پیروی کرد و با قبول آن‌ها، برخلاف خواستۀ وی، وارد مباحث اعتقادی می‌شویم که بودیسم، آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است. بنابراین، آیین بودیسم یا باید جواب‌گوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد، یا از‌ دادن برنامۀ عملی بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان‌که درطول تاریخ، دچار آن شده و با آن‌که ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، درطول زمان، گرفتار بت‌پرستی شد و به‌جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه‌های بودا را بت قرار داد و بت‌پرستی شرک‌آلود هندوها را به بت‌پرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.

چرا در دین بودا با گذشت قرن‌های بسیار، بت به‌عنوان خدا ستایش می‌شود؟ چون باید بین دو امر، یعنی ادعای بودائیان و عملکرد آنان، فرق گذاشته شود؛ چراکه آنان، ادعا می‌کنند بودا در زمینۀ خدا و خالق هستی، سخنی به‌میان نیاورده و به‌گفتۀ ویل دورانت «بودا الاهیتی بدون خدا عرضه کرده است.»[27]

اما، عملکرد بودائیان، برخلاف چیزی است که از بودا نقل شده و آنان در عمل، نه‌تنها خدایانی برای خود ساخته‌اند، بلکه به پرستش انسان‌های خدانما رو آورده و در دام شرک و بت‌پرستی خاصی گرفتار آمده‌اند. براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگی از زمان خود بودا آغاز می‌شود و به‌تعبیر ویل دورانت، «پیروان استاد (بودا) در پایان عمر دراز او، کم‌کم او را تبدیل به خدا‌کردند.»[28] بعد از مرگ بودا، این خدا‌کردن او ادامه یافت و با ساختن مجسمه‌های بودا، پرستش بودا و مجسمه‌های او متداول شد و معابد را که هر روز به تعداد آن‌ها افزوده می‌شد، به بت‌خانه‌های بزرگ تبدیل کردند.

همۀ ادیان قبل از بودیسم، به‌خصوص آیین هندوئیسم، بر محور پرستش خالق هستی بنیان گذاشته شده بودند و آیین هندوئیسم که دچار انحراف گردید، در این امر، چنان به افراط کشیده شد که به عدۀ بی‌شماری از خدایان آسمانی و زمینی با اسماء و صفات عجیب و غریب، معتقد شده و به‌شدت، در غرقاب بت‌پرستی دچار آمده بود. پیروان بودا که قبل از ایمان‌آوردن به وی پیرو آیین هندوئیسم بودند و در آن فرهنگ تربیت یافته بودند، به سادگی نمی‌توانستند از پرستش معبودهای خود دست بردارند و تنها تأثیری که بودیسم می‌توانست داشته باشد، تغییر نام این معبودها از خدایان فراوان به بودا بود و مریدان وی، به‌‌جای الهه‌های هندوئیسم، به پرستش بودا و مجسمه‌های وی رو می‌آوردند.

«آیین بودیسم، با دورى‌گزیدن از مباحث نظرى و اعتقادى و نپرداختن به سؤالاتى که دربارۀ مبدأ و معاد مطرح می‌گردد، دچار نوعى خلأ مباحث کلامى و استدلالى مى‌شود و براى پُر‌کردن این خلأ، به دامان افسانه و اسطوره پناه مى‌برد و در پاسخ سؤال‌هاى متعدد هستى‌شناختى، به تمثیل و داستان رو می‌آورد و از افسانه براى تبیین اصول خود بهره مى‌گیرد.»[29]

من بدون دیگران

 نظام‌های اجتماعی و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم، امری واهی و خیالی است و نقشی در زندگی انسانی ندارد و به‌همین خاطر، خود بودا برای رسیدن به نیروانا از جامعه می‌گریزد و به جنگل پناه می‌برد و با گدایی و دریوزگی، خوراک خود را تهیه می‌کند و آنگاه هم که برای تبلیغ آیین خود باز می‌گردد، به سراغ تک‌تک افراد رفته و هرگز سعی نمی‌کند تا تحولی اجتماعی ایجاد کند.

 وی نه با حاکمی درگیر می‌شود و نه به نکوهش قانونی از قوانین جامعۀ آن روز می‌پردازد؛ بلکه با تک‌تک افراد، ارتباط برقرار می‌کند و آنان را به ترک زندگی و علایق اجتماعی ترغیب می‌کند و از دیدگاه وی، هرکس از اجتماع برهد و همچون خود وی، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتی حکومت را رها کند، می‌تواند به نیروانا برسد.

به دنبال نیروانا3

 

در سراسر تعالیم بودا… یک وظیفۀ ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود، دربارۀ امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد… و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظام‌ها و قوانین ظالمانۀ اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی، باعث می‌شود آیین بودا نتواند برنامه‌ای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه‌ای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا»، زیبنده‌ترین نام برای آیین بودا باشد.

بودا اساس مکتب خود را بر مهربانی و محبت به دیگران بنا می‌کند و تأکید می‌کند که محبت آری، اما تعلق هرگز. او نیز برای ورود به دیر، (سنگهه) قواعد ده‌گانه‌ای وضع کرد که عبارت‌اند از: اجتناب از بی‌جان‌کردن جانوران؛ احتراز از تصرف مالی که به شخص، عطا نشده است؛ پرهیز از بی‌عصمتی و ناپاکدامنی؛ احتراز از مکر و فریب؛ خودداری از مستی و شرابخواری؛ خودداری از پرخوری و شکم‌پروری، خاصه به‌هنگام بعدازظهر؛ چشم‌پوشیدن از تماشای رقص و آواز طربناک و تماشای لهو و لعب؛ اجتناب از استعمال زیور و عطریات و آرایش‌ها؛ نخوابیدن در بسترهای نرم؛ احتراز از پذیرش طلا و نقره.

 قدیمی‌ترین کتاب مقدس بودا که به زبان پالی (شاخه‌ای از سنسکریت) نوشته شده «تی‌پیتکه»[30] یا سبدهای سه‌گانه است.

در دوره‌های بعدی، بودا به دو فرقۀ بزرگ منشعب شد: یکی «مهایانه»[31] که در چین، کره، ژاپن، تبت و مغولستان (لامائیسم) توسعه یافت و فرقۀ دوم «هینیانه»[32] است که در برمه و تایلند و کامبوج رونق یافت.

حلول‌گرایی بودیسم و تطبیق‌های حیرت‌آور

حلول در لغت به‌معنای فرودآمدن و نازل‌شدن در محلی است.[33] اندیشۀ حلولی، با آنچه در عرفان و وحدت و یگانگی خداوند خوانده می‌شود، بسیار متفاوت است و می‌توان آن را به جرأت در تضاد با اصل توحید برشمرد. اندیشه‌های حلولی در پی ناتوانی در درک و دریافت وحدت حقیقی حاصل می‌شود و همین موضوع، پیروان کابالا را در مسیر شطحیات[34] شرک‌آلود رهنمون گشت.

حلول‌گرایی می‌تواند به‌صورت خاص یا عام متصور شود. در حلول خاص، خدا در یک فرد مشخص حلول می‌کند، همانند مسیحیانی که باور دارند لاهوت (خداوند) در ناسوت (جسم عیسی) حلول کرده است؛ لیکن در حلول عام، باور بر این است که خداوند با ذات خودش در همۀ اجزای عالم، حلول نموده‌ است، به‌گونه‌ای که هیچ قلمرویی خالی از وجود او نیست.[35] همانند اسپینوزای یهودی که تمام طبیعت را خدا می‌دانست و استعمال واژۀ خدا یا طبیعت را به‌جای هم، یکسان می‌پنداشت.

«طبیعی‌شدن»[36]از انگاره‌های بودیستی است که در معنای بازگرداندن همۀ پدیده‌ها به طبیعت یا ماده یا قوانین طبیعی است. طبیعی‌شدن، اقتضا می‌کند که وحدت کاملی میان علوم طبیعی و علوم انسانی باشد و انسان نیز جزو جدائی‌ناپذیر طبیعت باشد. این انسان که محکوم قوانین طبیعی است، هیچ جایگاه و شأن خاصی ندارد. «طبیعت‌گرایی»[37] این است که انسان را موجودی منفرد و طبیعی بدانیم، موجودی که غرایز طبیعی، او را به حرکت وا می‌دارد.[38] طبیعت‌گرایی، شأن اصلی و مستور بودیسم است و براین‌مبنا، تمام معارف بودا تفسیر می‌شود که با داروینیسم اجتماعی پیوند می‌خورد و هر دو از نتایج حاکمیت یگانه‌گرایی مادی هستند.

حلول‌گرایی در کابالا نیز جایگاهی ‌انکارناپذیر و ویژه دارد که پیروان آن، حلولِ خداوند را به‌جای تجلی او در جهان، تفسیر می‌کنند و تاریخ را بیش از ستایش خداوند، کانون توجه قرار می‌دهند. این آموزه که از عهد عتیق تا شریعتِ شفاهی یهود را فرا گرفته است، در اندیشه‌هایی مانند قوم برگزیده، امت، روح و سرزمین مقدس به‌ظهور می‌رسد. براین‌اساس، طبیعت و انسان و تاریخ، با خداوند متحد هستند و به‌همین دلیل، وجود در یک سطح خلاصه می‌شود و از یک قانون پیروی می‌کند. حاصل این تفکر برای پیروان کابالا، عطش برای حاکمیت بر جهان و برتری قومی و نژادی است. براساس همین اندیشۀ حلولی، معتقدند در پایان جهان، خداوند با قوم برگزیده‌اش، یهودکه به‌تعبیر کتاب «ظهر»[39] همان «شخینا»[40] تلقی می‌شود، به اتحاد می‌رسد.

باتوجه‌به آنچه بیان شد، صوفیِ (کابالایی) حلول‌گرا، تنها به خود توجه دارد؛ دقیقاً همان‌گونه که بودیسم، کانون توجه را به درون و خود معطوف می‌کند. اگر خداوند و مخلوقات یکی باشند و خداوند در ماده حلول کند، انسان نیز قادر خواهد بود بر خداوند و طبیعت و جهان حاکمیت کند؛ دقیقاً همین ساختار حاکمیت بر ماده و تنظیم طبیعی انسان مادی در بودیسم آمده و تنها ساحت خدا در آن مخدوش است.

 

 بودیسم، همچون کابالا حلول بودا در طبیعت و سپس، خداگونگی و حلول او در ساحتی الهی و خداگونه را به‌شدت فریاد می‌زند، شاید براین‌اساس بودیسم، برترین گرایش مخفی و کنونی خود را در بت‌پرستی پنهان کرده باشد، آن‌هم بت‌پرستی مجسمه‌های بودا که حلول خداگون در آن را متصور می‌شوند؛ البته از باب دیگر هم ساحت حلولی برای یک بودایی و یک کابالایی وجود دارد، آن، محوریت هستی است که خود وجودی فرد بودایی و کابالایی است. اصالت وجودی که ماهیتی کاملاً مادی داشته و خداگونگی محض که در کابالا و بودیسم به ماورائی‌بودن آن کوچک‌ترین اهمیتی داده نمی‌شود و همه‌چیز در ساحت مادی تفسیر می‌یابد.

درحقیقت، اندیشۀ حلول‌گرایی، درک مستقیم و بدون واسطۀ خداوند است. در این نظام، عقل و وحی که عامل ارتباط میان آفریدگار و آفریننده است، نفی می‌شود و مشکل ارتباط میان کل و جزء، از راه تجسم حل می‌شود. در چنین اندیشه‌ای، تعالی و تقدس آفریدگار آن‌قدر کم‌رنگ می‌شود تا در یکی یا برخی یا همۀ آفریدگانش حلول کند. بدین‌ترتیب، با هستی یکی می‌شود و انسان می‌تواند به‌طور مستقیم و حتی از طریق حواس پنجگانه او را درک کند. این نوع ادراک، با تفاوت در نفی اصل خدابودگی خدا در قسمت اول و تطبیق بر اصالت محض طبیعت در بودیسم، بسیار آشکار است و از منظر آن‌ها، بودا جسم حلول‌یافتۀ خدا (همان خدایی که اساساً هیچ تعریفی در بودیسم ندارد) با توسل در میان پیروان مواجه می‌شود. بودا واسطۀ روحانی با خدا نیست؛ بلکه یا خود خدا یا جسم حلول‌یافتۀ خدا در بوداست در عین حال، بودا در طبیعت ادراک می‌شود که دقیقاً نتیجه‌های همان انگاره‌‌های کابالایی است و گویی از یک آبشخور مشخص تغذیه می‌شوند.

بنابر حلول‌گرایی یهودی، خداوند در انسان و سپس، در برخی پدیده‌های طبیعت و پس‌از ‌آن، در همه‌چیز حلول کرده و نهان می‌شود. جهان و همۀ موجودات، با خدا به یگانگی می‌رسند. بدین‌معنا خدا با سایر مخلوقات به وحدت رسیده و هیچ وجودی خارج از مخلوقات برایش متصور نیست که این معنا، همان طبیعت‌گرایی محض در بودیسم است.


[1]. Buddhism

[2]. Vàrànasi (Benares)

[3]. Kshatriya

[4]. Siddhartha Gautama

[5]. Benares

[6]. Ananda، آنانندا معروف‌ترین و برجسته‌ترین شاگر بوداست.

[7]. Faith & Philosophy of Buddhism, V.S. Bhaskar, Published in 2009 in India by Kalpaz Publications, p1.

[8]. Ibid, p4-5.

[9]. نک: حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، تهران: سمت، چ۱، ۱۳۷۹، ص۴۵.

[10]. Ashoka، آشوکای بزرگ از سال ۲۷۳تا۲۳۲ پیش از زایش مسیح فرمانروایی کرد. نام آشوکا از دو بخش «آ» و «شوکا» درست شده که شدر سانسکریت به‌معنای بی‌اندوه ‌است.

[11]. جان بى‌ناس، همان، ص۱۸۸.

[12]. نک: سادهاتيسا بودا و انديشههاى او، ترجمۀ محمدتقى بهرامى حرّان، تهران: چاپ ديبا، ۱۳۸۲، ص۲۸و۷۸.

[13]. همان، ص۱۴۰.

[14]. The Four Noble Truths

[15]. Duhkha

[16]. Samudaya

[17]. Nirodha

[18]. Magga

[19]. نک: هاشم رجب‌زاده، چنين گفت بودا، انتشارات اساطير، چ۳، ۱۳۷۸، ص۵۱و۵۲.

[20]. Noble Eightfold Path

[21]. Nirvana حالتی است که به تعریف بودا، فرد در آن غرق در معنویات شده و از جهان ماده خارج می‌شود؛ تقریباً همان حالتی که در تصوف به حالت فنا از آن یاد می‌کنند.

[22]. Saṃsāra این کلمه به‌همین مفهوم در آیین مانی هم آمده است.

[23]. نک: غلامعلى آريا، آشنايى با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چ۳، ۱۳۷۹.

[24]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمۀ احمد آرامى، ع. پاشايى، اميرحسين آريان‌پور، (شرکت انتشارات علمى‌وفرهنگى)، چ۶، ۱۳۷۸.،

[25]. Nirvana

[26]. فنا در صوفیه، عبارت است از سقوط اوصاف مذمومه، از سالک و آن، به‌وسیلۀ کثرت ریاضات حاصل شود و نوع دیگر فنا، عدمِ‌ احساس سالک است به‌ عالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عظت باری‌تعالی و مشاهدۀ حق. از این جهت است که مشایخ این قوم، گفته‌اند «الفقر سواد الوجه فی الدارین» قشریه، ص۳۶ و هجویری، ص۳۱۱ و فتوحات المکیه، ج۲، ص۵۱۲ و مصباح الهدایه، ص۴۲۶.

[27]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمۀ گروهي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ۶، ۱۳۷۸، ج۱، ص۵۰۰.

[28]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۵۰۴.

[29]. نک: غلامعلی آریا، آشنایی با تاریخ ادیان، ص۷۲.

[30]. Tipitaka.

[31]. Mahayana.

[32]. Hinayana.

[33]. سیدعلی طالقانی، «حلول- اتحاد»، دانشنامۀ جهان اسلام، ج۱۴، ص۳۵.

[34]. سخنانی که ظاهر آن خلاف شرع دینی باشد.

[35]. هراس، محمدخلیل، شرح و تعلیق قصیدۀ النونیه، ج۱، ص۶۰.

[36]. Naturalize.

[37]. Naturalism.

[38]. دکتر عبد الوهاب المسیری، دانشنامۀ یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمۀ مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های خاورمیانه، ناشر: دبیرخانه کنفرانس بین‌الملل حمایت از انتفاضۀ فلسطین، ۱۳۸۲، ج۱، ص۱۷۵.

[39]. Zohar

[40]. شخینا (همان سکینه) به‌معنای آرامش، رسانندۀ مفهوم حضور الاهی در ادبیات دینی یهودی است.

 

 

 

جست و جو
فهرست مطالب
سرفصل ها
آخرین پست ها
ناگفته های هولوکاست1
ناگفته های هولوکاست

افسانه اتاق های گاز – یهودستیزی در آلمان آشنایی با نظریه‌های نژادگرایانه و نیز استفاده

اربابان تحریف
اربابان تحریف

یهودیان و تحریف اسلام پس از پیامبر یهودیان در دستگاه خلافت اهل کتاب با بهره‌گیری

آیپاک 1
آيپاک

لابی تامین منافع اسرائیل در امریکا از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی، سیاست‌های آمریكا كاملا در

مبنا

مبنا یعنی اساسی که با انطباق و سنجش از آن، تمام اجزاء یک کل تعریف

فلسفه شهادت
فلسفۀ‌ شهادت

سبک زندگی شهادت‌گونه بر مبنای سبک زندگی شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی اصل در شهادت رسیدن

حماسه خمینی

 ‌خطر چیست؟ دشمن کیست؟ آشنایی با روش و اندیشه‌های حضرت امام خمینی (ره) در مبارزه

حاج رمضان

اسطوره ای در تعقیب و تحت تعقیب لشکر شیطان نام سردار سرلشکر پاسدار شهید «محمد

فتحی شقاقی
«فتحی شقاقی»

«فتحی شقاقی»؛ فرزند فلسطینی لیبیایی امام تاریخ فلسطین مبارزان و رهبران بسیاری را به خود

دریافت نسخه آنلاین مقاله
QR Code