تشیع صهیونی 1

تشیّع صهیونیستی

منجی‌گرایی در تفکر شیعی چگونه دستمایۀ انحراف قرار گرفت

بابیت ریشۀ بهائیت

«میرزا علی‌محمد شیرازی، جانشین دیگر سیدکاظم رشتی،‌ فرقۀ ضالۀ بابیت یا بابی‌گری را تأسیس کرد. او که مریدانش او را حضرت‌اعلی و نقطۀ اولی لقب داده بودند، در محرم ۱۲۳۵ (اکتبر۱۸۱۹)، در عصر سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار در شیراز به دنیا آمد. او پس از پنج سال تحصیل نزد شیخ‌محمد عابد (یکی از شاگردان شیخ‌احمد احسایی و سیدکاظم رشتی) و اشتغال به تجارت در بوشهر، به سفر زیارت خانۀ خدا و مزار شریف امام‌حسینA راهی شد و در درس سیدکاظم رشتی در کربلا شرکت کرد. او با موقعیت ویژه نزد استادش و فراگیری برخی مسائل عرفانی و تأویلی، به اعتقاداتی انحرافی مانند خداخواندن اهل‌بیت و بابیت و واسطۀ فیض الهی دانستن دیگران دست یافت و به ترویج آن‌ها پرداخت.

در سال ۱۸۴۱، سیدعلی‌محمد به شیراز برگشت و کتاب‌های مختلفی ازجمله «سنابرق» از سیدجعفر علوی و کتاب‌های «طلسمات» و «اوراد» را مطالعه کرد. همچنین، ریاضت‌های غیرشرعی صوفیان جاهل را از جمله سربرهنه‌‌ایستادن زیر حرارت آفتاب به‌منظور تسخیر شمس انجام داد و به رطوبت دِماغیه و تعادل روحی خود آسیب رساند. او پس از مرگ سیدکاظم رشتی، در سال ۱۸۴۳ یا ۱۸۴۴، در ۲۵‌سالگی، ‌ادعای جانشینی و سپس بابیت، مهدویت، نبوت و الوهیت کرد. در مدت پنج ماه، هجده‌تن از شاگردان سیدکاظم رشتی پیرامونش جمع شدند.»

میرزاجانی کاشانی، نویسندۀ بابی در کتاب «نقطۀ الکاف» تصریح می‌کند علی‌محمد در سال اول، ادعای بابیت و در سال دوم، ‌ادعای «ذکریت» کرد و مقام بابیت را به ملاحسین بشرویه تفویض کرد. او در بوشهر به محمدعلی بارفروش دستور داد عبارت «اشهد ان علیاً قبل نبیل باب بقیة‌الله» را به اذان اضافه کند. مقصودش از «نبیل» نیز خودش بود. او در سفر مکه، ‌ادعای مهدویت را به‌صراحت مطرح کرد و‌ گفت: «من کسی هستم که هزارسال است منتظرش هستید.» البته بارها از این ادعاهای واهی توبه کرد؛ ‌ولی دوباره برای فریب مردم، ادعاهای بیشتری را همچون رسالت خود و نَسخ اسلام مطرح کرد.

تأکید ویژه: علی‌‌‌محمد خود را برترینِ رسولان و مظهر نفس پروردگار دانسته است. او در واقعۀ «بدشت»، جشن نَسخ اسلام و استقلال شرع بیان را با هرزگی و بی‌عفتی برپا ساخت. در این حادثه، سران بابیت در حوالی شاهرود گردهم آمدند و علاوه‌بر رفتارهای ناپسند و غیرشرعی، به نسخ احکام شرعی اسلام پرداختند. «قرۀالعین» نیز با روی باز (بی‌حجاب) و آرایش‌کرده در جمع مردان حاضر شد. اعتراض علما و فقهای شهرهای گوناگون و ناتوانی علی‌محمد باب در مناظره‌ها و کشف بی‌سوادی‌اش در تلفظ و اعراب‌گذاری جملات عربی سبب شد که یک‌بار در بوشهر، در سال ۱۲۶۱ق (۱۸۴۵) و پیش از ادعای رسالت، به دستور والی فارس دستگیر شده و برای تنبیه به شیراز فرستاده شود. با مرگ محمدشاه در سال ۱۲۶۴ق (۱۸۴۸)، مریدانش باعنوان یاوران مهدی موعود، به غارت و کشتار مردم پرداختند. ناصرالدین‌شاه به پیشنهاد امیرکبیر، در ۲۷شعبان۱۲۶۶ (۱۸۵۰)، دستور تیرباران علی‌محمد باب را در ۳۱‌سالگی در تبریز صادر کرد. ولی شایع شد که بعدها بهائیان استخوان‌های او را به حیفای اسرائیل برده‌اند.»

بهائیت چیست؟

بهائیت عقیدۀ جدیدی است که میرزاحسین‌علی نوری، ملقب به بهاءالله (۱۸۱۷ تا ۱۸۹۲)، داعیۀ آن را داشت. ریشه‌های این مسلک به بابیت می‌رسد. بهائیت در ابتدا، شکل افراطی عقاید فرقۀ اسماعیلیه بود. این فرقه اعتقاد داشت امامی غایب ظهور خواهد کرد که دین را تجدید کند و رهبری مؤمنان را به‌دست گیرد. در سال۱۸۵۳، رهبرشان میرزاحسین‌علی، به بغداد تبعید شد. در سال ۱۸۶۳، میرزا اعلام کرد که همان فرستادۀ خداست که باب، خبر آن را داده بود. او رسالت خود را به پادشاهان ایران، ترکیه، روسیه، پروس، اتریش و انگلستان ابلاغ کرد و اکثریت بابیانی که به او گرویدند، «بهائی» نام گرفتند. میرزاحسین به شهر عکا در فلسطین تبعید شد و در سال ۱۸۹۲ از دنیا رفت. مزار او که در بهجی قرار دارد، مقدس‌ترین زیارتگاه بهائیان شد.

یکی از پسران بزرگ او به نام عباس‌افندی، در رهبری جماعت بهائی جانشین شد و عبدالبها (۱۸۴۴تا۱۹۲۱) نام گرفت. او مفسر موثق‌ تعالیم پدرش بود. همچنین از سال۱۹۱۰تا۱۹۱۳، به کشورهای بسیاری سفر کرد تا دین جدید را منتشر سازد و بزرگ‌ترین نواده‌اش، شوقی‌‌افندی ربانی (۱۸۹۶تا۱۹۵۷) را جانشین و مفسر تعالیم خود کرد. کتب مقدس بهائیت، نوشته‌های بهاءالله است که به عربی و فارسی نگاشته شده است. افزون‌برآن، تفاسیری که عبدالبها و شوقی‌افندی از این نوشته‌ها کرده‌اند نیز برای بهائیان مقدس است. این کتاب‌ها بالغ‌بر صدعنوان است که ازجملۀ آن‌ها می‌توان به «کتاب اقدس» اشاره کرد. این کتاب حاوی تمامی مفاهیم و شعایر این مذهب است. همچنین، کتاب «ایقان» نیز پژوهشی دربارۀ طبیعت خالق و دین و مجموعۀ الواح مبارکه است. کتاب‌های «اشراقات» و «بشارات» و کتاب «اساس اعظم» و «قصیدۀ ورقاییه» نیز از آثار اوست.

«جوهر و اصل بهائیت، ایمان به حلول‌گرایی کامل یا وحدت وجود به‌معنای وحدت خالق با مخلوقات است. خالق، ذات واحدی است که هیچ اسم و صفت وصف‌شدنی و نیز هیچ فعلی ندارد. هیچ راهی نیز برای رسیدن به آن نیست و هیچ دلیلی برای وجود یا نبود آن وجود ندارد؛ درست مانند خدای پنهان در اندیشۀ قبالایی (کابالایی).»

خالق، واحد است و هماوردی در قدرت و توان ندارد. اوست که جهان هستی را خلق کرده است. این هستی چیزی جز تجلی خالق نیست و عین خالق است؛ یعنی خالق و مخلوقات آن، ماده‌ای جدایی‌ناپذیرند. این جمله که بهائیان به خدا نسبت می‌دهند، گویای همین حلول‌گرایی است: «ای آفریدگار من، درحقیقت شما خود من هستید.» در این‌زمینه، بهائیت با صوفی‌ها و باطنی‌های افراطی و قبالایی یا گنوسی تفاوت چندانی ندارد؛ چراکه هیچ فاصله یا شکافی میان خالق و مخلوق قائل نیست و آن‌ها را متحد و حلول‌‌کرده در یک چیز می‌داند .

اگر خالق عین مخلوق باشد، حقیقت دینی نسبی می‌شود و نه مطلق؛ زیرا خالق در همۀ اشیا حلول می‌کند و بارقه‌ای از قداست در آن می‌دمد. حقیقت، خود را در بستر زمان و در درون آن هویدا می‌سازد و تجلی خداوند در هر چیز، با تجلی او در چیز دیگر تفاوتی ندارد. بدین‌گونه، همۀ کارها مقدس می‌شود؛ درنتیجه، همه‌چیز برابر می‌شود. درنهایت، همۀ مسائل، نسبی شده و مطلق فَرامادی، در لحظۀ پیوستن خالق به مخلوق، ناپدید می‌شود. خدا خواسته است که از طریق پیامبرانش تجلی کند. البته در این تفکر، سخن‌گفتن از «خواست خدا» دشوار است؛ زیرا او از مخلوقاتش فراتر نیست. خداوند در برهما، بودا، زرتشت، کنفوسیوس، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد تجلی کرده است. این فهرست، باب را هم شامل می‌شود و سپس به بهاءالله می‌رسد که از خلال آن، صفات خالق به شکلی روشن‌تر از قبل متجلی می‌شود. در این چارچوب حلول‌گرا، بهاءالله همان ذات خالق است و ازاین‌روست که تیرهای نقد بهائیان به‌سوی اندیشۀ اسلامی رفت که در آن، محمدn را خاتم پیامبران می‌دانستند. از نظر بهائیان، هر عصر و زمانی به تجلی خداوند نیاز دارد.

شباهت بهائیت و آیین یهود

تشابه و نزدیکی عمیقی میان پایه‌های بنیادین بهائیت و یهودیت خاخامی وجود دارد؛ چراکه هر دو بر استمرار و ادامۀ وحی الهی و تاریخ بشر یا استمرار حلول الهی تأکید می‌کنند. در خاخام‌ها به سبک یهودی و در بهاءالله به شیوۀ بهایی. این تشابهی است که در دیگر ابعاد این دو نیز به‌چشم می‌خورد. همگونی بهائیت و قبالا (کابالا) بسی ژرف‌تر است. از نگاه بهائیت، گوهر همۀ ادیان یکی است؛ بااین‌حال، هر دینی ویژگی‌های خاصی دارد که می‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای زمان و مکان خود باشد و با سطح فرهنگ حاکم بر جامعه هماهنگ شود.  از آنجاکه خالق، به‌تدریج پرده از رخ برمی‌دارد، هر دینی جانشین دین دیگر می‌شود. این موضوع دربارۀ خودِ بهائیت نیز باید صادق باشد که البته تا پیش از گذشت هزارسال، چنین اتفاقی نخواهد افتاد. براین‌اساس، وظیفۀ ادیان ایجاد وحدتی فراگیر میان مردم است که با گذشت زمان، گسترش بیشتری ‌یابد. پس ابراهیم به وحدت یک قبیله همت گمارد، موسی به اتحاد یک قوم و محمد به وحدت یک امت؛ اما مسیح، هدفش پاک‌سازی روح‌ها و تحقق قداست فردی بود. مأموریت هریک از این تجلیات خداوند تحقق یافت. اما این کافی نیست؛ زیرا تمدن در این دیدگاه به مرحله‌ای رسیده که وحدت انسان و درنتیجه وحدت ادیان، مسئله‌ای ضروری است. وظیفۀ بهاءالله است که وحدت ادیان و قداست بشر را مُحَقّق سازد.

خالق جهان، انسان را از روی عشقی که به او داشت، آفرید. شریف‌ترین مخلوقی که خداوند آفرید، انسان است تا خدا را بشناسد و پرستش کند. در چارچوب حلول‌گرایی، فهم و درک این موضوع مشکل است؛ زیرا خالق، همان مخلوق است. زمانی‌که مخلوق، خالق را می‌ستاید، درواقع به پرستش خود یا نیروی پنهانی که نمی‌توان به آن دست یافت (و مانند قوانین طبیعت نیست)، پرداخته است. در اینجا میان ذهنیت افراطی و عینیت افراطی، نوسان شدیدی وجود دارد که دامن‌گیر همۀ نظام‌های حلول‌گراست. در یهودیت شاهدیم که ملت با خالق متحد شده و از این رهگذر، ارادۀ ملت همان ارادۀ آفریدگار می‌شود. حتی خالق نیز برای کمالش به ملت خود نیاز دارد. اما این ملت، هیچ اراده‌ای ندارد؛ زیرا ابزاری در دست خالق است.

بهائیان به پنج روح متمایز قائل‌اند: ۱. روح حیوانی؛ ۲. روح نباتی؛ ۳. روح انسانی که همۀ ارواح، فانی و زوال‌پذیرند؛ ۴. روح ایمان که تنها روحی است که انسان را جاودانه می‌کند؛ ۵. روح‌‌القدس که همان موضع حلول کامل و وحدت وجود است که خالق را مخلوق و مخلوق را خالق جلوه می‌‌دهد. این هرم درواقع، تفاوت چندانی با هرم گنوسی و قبالایی (کابالایی) ندارد. به‌نظر می‌رسد روح انسانی مانند روح آفریدگار، حدود مشخصی ندارد؛ زیرا پس از جداشدن از جسم در شخص دیگری حلول می‌کند و شکل دیگری از حیات را به‌ خود می‌گیرد. اندیشۀ تناسخ ارواح از ویژگی‌های اصلی تمامی مکتب‌های حلول‌گراست. این اندیشه حدود فردی و مسئولیت اخلاقی را کاملاً منکر می‌شود. در قبالا نیز چنین است.

بهائیان به بهشت و دوزخ اعتقادی ندارند و آن‌ها را فقط نمادی برای رابطۀ روح با آفریدگار می‌دانند. ازنظر آنان، نزدیکی به خالق همان بهشت و دوری از او آتشی است که به فنا و نابودی کاملِ روح منجر می‌شود. اما ایمان در اعتقاد آنان، همان‌طور که اشاره کردیم، تضمین‌کنندۀ جاودانگی است: جاودانگی یعنی ادامۀ سیر به‌سوی خالق پنهان برای اتحاد با آن. در این چارچوب حلولی، جایی برای ثواب و عِقاب و برانگیخته‌شدن باقی نمی‌ماند. در بهائیت، کاهن یا قربانی وجود ندارد. آنان نوعی تئوکراسی دمکراتیک را تشکیل می‌دهند که در دو هیئت حاکمه متجلی می‌شود: یکی اداری و دیگری آموزشی. هیئت اداری از محافل ملی روحانی تشکیل می‌شود که نُه عضو دارند. هرجا که حداقل نُه بهایی باشند، امکان تشکیل آن وجود دارد. بیت‌العدل اعظم نیز هیئتی عالی‌رتبه است که می‌تواند هرجا تحولات دنیایی اقتضا کند، قوانین را تغییر دهد و حتی قوانین «کتاب اقدس» را حذف کند یا قوانین جدیدی به آن بیفزاید. هیئت آموزشی نیز از ساختار هرمی اعضای محافل و رهبران تشکیل می‌شود. انتخاب اعضای محافل اداری از طریق اعضا انجام شده و نوعی عبادت محسوب می‌شود. به‌علت اینکه انتخاب‌کننده، ابزار و وسیلۀ خالق است، عضو منتخب در برابر او مسئولیت ندارد.

بهائیان نمازهای روزانه‌ای دارند که آن‌ها ‌را رو به قدس می‌گزارند. با وجود آنکه اماکن عمومی خاصی برای عبادت ندارند، «کتاب اقدس» آنان را به ساختن معابدی با نام «مشرق‌الاذکار» توصیه کرده است: بنایی نُه‌ضلعی که درِ آن، به‌روی پیروان تمامی ادیان باز است . بهائیان از روز اول ماه بهایی، به‌مدت ۱۹ روز روزه می‌گیرند و روزۀ آنان شبیه مسلمانان است. این روزه‌ها به عید نوروز ختم می‌شود. آنان از نوشیدن مسکرات خودداری می‌کنند و در آغاز هر ماه بهایی گردهم می‌آیند. بهائیان برای ارث، قوانین ویژه‌ای دارند: بخشی از ثروت هر بهایی به معلمان می‌رسد و مردان و زنان در همه‌چیز مساوی‌اند. حج آنان نیز در مقام بهاءالله در عکا برپا می‌شود. تقویم بهایی شامل ۱9ماه است که هر ماه، ۱9روز دارد و از ۲۱ مارس یعنی نخستین روز بهار آغاز می‌شود. از این‌نظر، تقویم بهایی به تقویم ایرانی شبیه است. در تفکر بهایی، عدد ۱۹ جایگاهی ویژه دارد و از این لحاظ بهائیت، شبیه قبالا و گماتریاست که برای حروف، ارزش عددی قائل‌اند. آنان با ارزش‌گذاری عددی کلمات، نتایجی را که می‌خواهند، به‌دست می‌آورند. این مقوله نیز در شیوه‌های حلول‌گرا فراوان به‌‌چشم می‌خورد که هستی را براساس نظام‌های هندسی ادراک می‌کنند . محاسبۀ تعداد بهائیان جهان کاری دشوار است. گفته‌اند که جمعیت آنان5/1 تا ۲میلیون نفر است. در سال ۱۹۸۵، حدود ۱۴۳ محفل ملی روحانی وجود داشت که ۸۸۶/۲۷ محفل منطقه‌ای در۳۴۰ شهر مختلف تابع آن‌ها بودند…

تا زمان انقلاب اسلامی ایران، ۳۰۰‌هزار بهایی در ایران بودند که گروه کارکردی و واسطه را تشکیل می‌دادند. آنان در تجارت و سرمایه‌گذاری و تشکیلات امنیتی مشارکت می‌کردند و شاه ایران از وجودشان بهره می‌برد. بهائیان با اسرائیل همکاری می‌کردند و علاوه‌بر دیگر فعالیت‌ها، سازمان امنیت ایران در دست آنان بود؛ اما پس از انقلاب اسلامی ایران، فعالیت آنان ممنوع شد. دربارۀ رابطۀ بهائیت با عقاید و گروه‌های یهودی روشن شد که از نظر حلولی، این دو عقیده تشابه ساختاری دارند و شاید همین مسئله، رمز پذیرش مسلک بهائیت از سوی برخی یهودیان باشد. این موضوع توطئه‌ای بهایی علیه یهودیت نیست؛ بلکه آمیختگی دو عقیده است که نه‌تنها می‌تواند پاسخ‌گوی نیازها باشد، بلکه با آسان‌ترین راه، قادر به جواب‌گویی به پرسش‌هاست. آنچه پذیرش این آیین را برای یهودیان آسان می‌کند، تمایلی است که در این مسلک ‌به یهودیت و دولت صهیونیستی وجود دارد.

«به‌نظر عباس‌افندی، رهایی در گروِ بازگشت یهودیان به سرزمین موعود است. البته او عقیده داشت که موفقیت یهودیان در فلسطین، دلیلی بر عظمت بهاءالله و بزرگی نقش الهی اوست. او در کتاب «گفت‌وگوها» گفته است: «می‌بینی که قبایل یهودی از اقصی‌نقاط جهان به‌سوی سرزمین مقدس می‌آیند و با تملک روستاها و زمین‌ها و نیز سکونت در آن‌ها، روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده می‌شود. تا زمانی‌که تمامی زمین‌های فلسطین متعلق به آنان شود.»

در۳۰ژوئن۱۹۶۸، شوقی‌افندی ربانی، رهبر جنبش بهائیت در آن زمان نامه‌ای به ‌بن‌گوریون نوشت و گفت برای دولت جدید، آرزوی آسایش و سلامت می‌کند. همچنین، به اهمیت تجمع یهودیان در «مهد عقیده‌شان» اشاره کرد. در آوریل۱۹۸۳، مرکز بهائیت یعنی همان «بیت‌العدل»، در ساختمان عظیمی در حیفا واقع در «جبل‌الکرم» بنا شد و به انتخاب اعضا، نُه نفر از بهائیان ادارۀ آن را برعهده گرفتند. فرقۀ بهائیت درحال ساختن قصر باشکوهی در حیفاست تا مقبرۀ بهائیان جهان باشد.

تشیع صهیونی 2

ارتباطات صهیونی

از ابتدا تا اکنون، بهائیت و صهیونیسم با یکدیگر ارتباطی بسیار تنگاتنگ داشته و دارند. در اینجا، به اندکی از این ارتباط درهم‌تنیده اشاره می‌شود:

۱. روابط دوستانه‌ای میان «هربرت سموئیلِ» یهودی و عبدالبها، سومین خدا و پیامبر بهائیان، فرزند حسین‌علی بها، وجود داشت. در زمان قیمومت انگلیس بر فلسطین، هربرت سموئیل اولین کمیسر عالی انگلیس در آن سرزمین بود. در زمان حکومت او بر فلسطین، نشان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» به عبدالبها اعطا شد. همچنین، او در مراسم تشییع‌جنازۀ عبدالبها حضور داشت.

۲. در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل، کمیسیونی مرکب از نمایندگان یازده کشور را برای بیان نظر دربارۀ آیندۀ فلسطین، به منطقه اعزام کرد. در آن زمان، رهبر بهائیان در نامه‌ای به این کمیسیون، یهودیان را بیش از مسلمانان و مسیحیان در برابر بیت‌المقدس مُحق معرفی کرد و از این نظر، فقط بهائیت را هم‌سنگ یهودیت برشمرد.

۳. در بهار سال ۱۹۵۴، رئیس‌‌جمهور اسرائیل با شوقی‌افندی، پیشوای بهائیان بعد از عبدالبها، ملاقات کرد. شوقی‌افندی در این دیدار، نظر مساعد و تمایل بهائیان را ‌به اسرائیل اعلام کرد و آرزوی آنان را ترقی و سعادت اسرائیل برشمرد. رئیس‌جمهور اسرائیل هم ضمن تقدیر از اقدامات و مجاهدات بهائیان در این کشور، آرزوی قلبی خویش را موفقیت بهائیان در اسرائیل و سراسر گیتی خواند و از خاطرۀ مشرف‌شدن خدمت عبدالبها در چندین سال قبل یاد کرد.

۴. در همین زمینه می‌توان به جمله‌ای از «روحیه ماکسول»، همسر آمریکایی شوقی‌افندی و از رهبران بهائیت اشاره کرد که گویای همه‌چیز است: «سرنوشت و آیندۀ اسرائیل و بهائی‌گری، چون حلقه‌های یک زنجیر به‌هم پیوسته است.»

چه در غرب و چه در ایران، درصد زیادی از بدنۀ بهائیت را یهودیانی تشکیل می‌دهند که به این فرقه گرویده‌اند. در این‌زمینه می‌توان به گرویدن دسته‌جمعی یهودیان همدان به این فرقه و نقش «ملاالیاهو» و «ملالاله‌زار»، دو نفر از بزرگان یهود در تقویت جنبش معروف «طاهره قرۀالعین» در تبلیغ بابی‌گری اشاره کرد. همچنین، می‌توان به ترکیب اعضای اولین بیت‌العدل اعظم بهائیان اشاره کرد که سیاست‌گذاری برای بهائیان جهان را به‌عهده دارد. در میان نُه نفر اعضای آن، فقط یک ایرانی دیده می‌شود که او هم فردی یهودی به نام «لطف‌الله حکیم» است.

یکی از زمینه‌های پیوند بهائیت با زرسالاری یهود، سازمان صهیونیستی و نیمه‌مخفی فراماسونری است. تعلیمات بهائیت، انطباق زیادی با تعلیمات این سازمان دارد؛ برای مثال، می‌توان به جدایی دین از سیاست، تسامح و تساهل، تشکیل حکومت واحد جهانی، جهان وطنی، پشتیبانی از اعلامیۀ به‌اصطلاح حقوق بشر، تطابق دین با عقل جزئی و علوم تجربی و… اشاره کرد. اصولاً در میان نخبگان فراماسونری ایران، افراد بهایی بسیاری وجود دارند. به‌‌‌عنوان نمونه‌: از همکاری فراماسونری و بهائیت، می‌توان به سفرهای سال‌های ۱۹۱۱تا۱۹۱۳ عباس‌افندی و عبدالبها به اروپا و آمریکا اشاره کرد. از آن‌ها به‌مثابه نقطۀ عطفی در تاریخ این فرقه یاد می‌کنند. درطول این سفرها کوشش می‌کردند تا «این پیغمبر نوظهور شرقی» را نماد پیدایش مذهب جدید انسانی و آرمان فراماسونری معرفی کنند. بررسی جریان این سفرها و مجامعی که عباس‌افندی در آن‌ها حضور می‌یافت، ثابت می‌کند که کارگردان اصلی این نمایش «انجمن جهانی تئوسوفیستی»، یکی از محافل عالی فراماسونری غرب، بوده است. او به‌ویژه در آمریکا، در مجامع متعدد فراماسونری حضور یافت و سخنرانی کرد.

درمجموع، ساختار اصلی بهائیت، هدف بسیار بزرگی را برای الیگارشی یهودی دنبال می‌کند. این هدف، تحریف مهم‌ترین و فعال‌ترین ساختار زنده‌ای است که علیه الیگارشی یهودی اقدام می‌کند؛ یعنی انتظار و منجی‌گرایی شیعی که بزرگ‌ترین رویارویی آخرالزمانی را با اقلیت زرسالارِ حاکم‌ بر جهان دارد. تحریف درونی تشیع و ایجاد گرایشی بسیار ناهمگون از اسلام شیعی با صهیونیسم یهودی، برنامه‌ای برای ایجاد مغلطه‌ای بزرگ‌تر است:

۱. صهیونیسم و یهود به‌عنوان دشمن درجه‌یک تشیع، از محوریت ارزشی خارج شوند؛

۲. پایگاهی دیگر برای الیگارشی یهودی در جهان اسلام ایجاد شود (دقیقاً مطابق با جریان وهابیت). بسیاری از یهودیان، برپایۀ بهائیت و به‌صورت یهودی مخفی وارد جهان اسلام شدند و از آن طریق، به دستگاه‌های حکومتی ورود پیدا کردند (همانند زمان پهلوی در ایران)؛

۳. با گرایشی دینی و در ظاهری اخلاقی، جامعه و حاکمیت اسلامی را دچار چندگرایشی و تشتت و تکثر پلورالیستی می‌کنند؛

۴. برمبنای جذب و ایجاد گرایش بهایی، در ساختارهای حکومتی نقاط مختلف جهان نفوذ می‌کنند. این واقعه براساس گزارش‌های گوناگون ثبت شده است. «مثلاً در ایران، با تلاش‌ها و فعالیت‌های بسیار زیاد، در روستاها به ترویج بهائی‌گری پرداختند. پس‌ از آنکه جماعتی بهایی شدند، همگی اعلام توبه و استبصار کردند؛ درصورتی‌که بر اعتقاد بهایی خود پابرجا بودند. سپس همان‌ها با تلاش فراوان، به ساختار حکومتی هر منطقه نفوذ کردند.»

درواقع، بهتر است از بهائیت به‌عنوان فراماسونری جدید یاد کنیم. گویی ساختار فراماسونری از شکل سنتی خود خارج شده و در قالب گرایش‌های اعتقادی مانند بهائیت ظهور کرده است. بیشترِ افرادِ ‌معتقد به این گرایش‌ها، خودشان از تأثّر و ‌بودن در خدمت شبکه‌ای جهانی و درهم‌تنیده آگاه نیستند. بهائیت با ایجاد ساختارهای فراگیر و جهانی، درپیِ ایجاد ساختار فراماسونری در سطوح پایین‌تر جوامع است تا بدین‌وسیله، اعتقاد دینی و گرایش به مذاهب را به‌صورت کامل دراختیار الیگارشی یهودی حاکم بگذارد.

 

 

جست و جو
فهرست مطالب
سرفصل ها
آخرین پست ها
ناگفته های هولوکاست1
ناگفته های هولوکاست

افسانه اتاق های گاز – یهودستیزی در آلمان آشنایی با نظریه‌های نژادگرایانه و نیز استفاده

اربابان تحریف
اربابان تحریف

یهودیان و تحریف اسلام پس از پیامبر یهودیان در دستگاه خلافت اهل کتاب با بهره‌گیری

آیپاک 1
آيپاک

لابی تامین منافع اسرائیل در امریکا از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی، سیاست‌های آمریكا كاملا در

مبنا

مبنا یعنی اساسی که با انطباق و سنجش از آن، تمام اجزاء یک کل تعریف

فلسفه شهادت
فلسفۀ‌ شهادت

سبک زندگی شهادت‌گونه بر مبنای سبک زندگی شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی اصل در شهادت رسیدن

حماسه خمینی

 ‌خطر چیست؟ دشمن کیست؟ آشنایی با روش و اندیشه‌های حضرت امام خمینی (ره) در مبارزه

حاج رمضان

اسطوره ای در تعقیب و تحت تعقیب لشکر شیطان نام سردار سرلشکر پاسدار شهید «محمد

فتحی شقاقی
«فتحی شقاقی»

«فتحی شقاقی»؛ فرزند فلسطینی لیبیایی امام تاریخ فلسطین مبارزان و رهبران بسیاری را به خود

دریافت نسخه آنلاین مقاله
QR Code