تسنن صهیونی 1

تسنن صهیونی

نقش یهود در شکل‌گیری فرقۀ وهابیت

آیا با یهودیان مخفی در تاریخ اسلام آشنا هستید؟

تغییر دین ظاهری و پنهان‌کاری و نهان‌روشی از دیرباز تاکنون، از تکنیک‌ها و حربه‌های همیشگی و ثابت یهودیان بوده است. در تاریخ یهودیان چنین رفتاری بسیار معمول و شایع است؛ به‌عبارت‌دیگر ارتداد، پدیده‌ای کاملاً متمایز از یهودیت مخفی است. منابع یهودی نیز میان این دو، تمایز قایل‌اند. یهودیان کسی را مرتد می‌خوانند که واقعاً به آیین نیاکان خویش پشت کرده و پیوند خود را با جامعۀ یهودی گسسته باشد. درمقابل، یهودی مخفی و در نمونۀ اروپایی آن «مارانو»، کسی است که به‌دلایل مختلف، خویشتن را در جامعۀ مسیحی یا مسلمان پنهان کرده است. «دانشنامۀ یهود»، پدیدۀ ارتداد را در مقاله‌ای جداگانه به‌همین نام و پدیدۀ گروش ظاهری و مصلحتی به اسلام یا مسیحیت را در دو مقالۀ مفصل «یهودیان مخفی» و «مارانوها» مطرح کرده است.

حال، جای این سؤال است که در بررسی تاریخی، چگونه با کشف تبار یهودی هر مسلمان یا مسیحی، می‌توان فهمید او واقعاً تغییر دین داده یا یهودی مخفی است. برای قضاوت دراین‌باره، حداقل سه معیار وجود دارد:

۱. هدف عملکردی یهودیت مخفی: هر یهودی مخفی هرچند به‌ظاهر مسلمان یا مسیحی باشد، به‌گونه‌ای عمل می‌کند که نتیجۀ عملش، به تضعیف اسلام و مسیحیت یا تقویت یهودیان (الیگارشی سرمایه‌سالار) بینجامد. درواقع، یهودیان مخفی، ضامن منافع یهود در آن منطقه هستند.

۲. هم‌بستگی: یهودیان مخفی معمولاً جوامع بسته‌ای را تشکیل می‌دهند و از نظر تشکیلاتی، منافع یکدیگر را تأمین می‌کنند. ازدواج‌های آنان درونی است و با دیگر مسیحیان و مسلمانان و غیریهودیان ازدواج نمی‌کنند.

۳. بازگشت علنی به یهودیت یا تولید گرایشی انحرافی به‌عنوان پایگاه: در میان یهودیان امروزی، کسانی هستند که اجداد آن‌ها از یهودیت به اسلام یا مسیحیت گرویده‌اند. حتی برخی از آنان به لباس کشیش یا روحانی هم درآمده‌اند؛ اما پس از چند نسل مسیحی‌نمایی یا مسلمان‌نمایی، در فرصت لازم، یهودی‌بودن خود را آشکار کرده‌اند. همچنین، با انحرافی عظیم در ساختار دینی اسلام یا مسیحیت، برای همیشه گرایشی انحرافی و دریچۀ نفوذی را برای دیگر یهودیان در آن منطقه یا آن گرایش دینی ایجاد کرده‌اند.

اسرائیلیات

شهید مرتضی مطهری می‌گویند: «یهودی‌ها افکار و معتقدات خودشان را در میان مسلمانان به‌صورت حدیث درآوردند. این‌ها در نفاق هم عجیب بودند. به‌ظاهر مسلمانی می‌کردند و با مسلمان‌ها رفت‌وآمد می‌کردند؛ ولی افکار خودشان را به‌صورت حدیث در میان مسلمانان رایج می‌کردند. یهودی‌ها در این کار، بسیار مهارت داشتند. البته مارانوها هم در مسیحیت این کار را کرده‌اند؛ ولی یهودی‌ها، مهارتشان در تظاهر، فوق‌العاده است که گاهی مسلمان‌ها آنان را از خودشان مسلمان‌تر می‌دانستند.

در علم حدیث، به این‌گونه احادیث که شهید مطهری به آن‌ها اشاره کرده است، اسرائیلیات می‌گویند. مضمون این احادیث و روایات، غالباً مضامینی سخیف، خرافی، نامعقول و انحرافی است که ضمن به‌انحراف‌کشاندن مسلمانان، چهره‌ای زشت و مشوش از اسلام ارائه می‌دهد. جالب اینجاست که شرق‌شناسان و اسلام‌ستیزان غربی که عمدتاً یهودی هستند، در قرون اخیر، با انگشت‌گذاشتن روی همین متون، توانسته‌اند تصویر مطلوب خود را از اسلام در میان متون اسلامی به جهانیان نشان دهند.

کعب‌الاحبار، عبدالله‌بن‌سلام، وهب‌بن‌منبه، محمدبن‌کعب قرظی، محمدبن‌اسحاق، ابوهریره و تمیم‌بن‌اوس‌داری چهره‌های شاخصی بودند که اسرائیلیات را به متون اسلامی وارد کردند. این افراد، همگی یا یهودی‌ بودند یا بخشی از زندگی خود را در میان علمای یهودی سپری کرده‌ بودند یا مثلاً، اخبار غزوات پیامبرn را از فرزندان یهودیان تازه‌مسلمان جست‌وجو می‌کردند.

برای نمونه به «افسانۀ غرانیق» اشاره می‌کنیم که دستاویز سلمان رشدی در نوشتن رمان موهن «آیات شیطانی»  شد. نمونۀ دیگر، ماجرای دروغین اعدام دسته‌جمعی یهودیان بنی‌قریظه به دستور پیامبر اسلامn است که برای مظلوم‌نمایی تاریخی یهودیان و ارائۀ چهره‌ای خشن از اسلام، دستاویز مستشرقان شده است.

آغاز تکوین اندیشۀ یهودی با ظاهر اسلامی

پیشرفت اسلام در اروپا و شکست اندلس برای غرب بسیار تلخ و ناگوار بود. صلیبیان بعد از این شکست، منتظر فرصتی برای انتقام بودند. تا اینکه در سال‌های پایانی قرن پنجم، پاپ، فرمان حمله به فلسطین را صادر کرد. صدها هزار مسیحیِ برافروخته از کینه‌ای دیرینه از اروپا راه افتادند تا قدس را قتل‌گاه مسلمانان کنند. این جنگ‌ها که به «جنگ‌های صلیبی»  مشهور است، حدود دویست‌سال طول کشید و میلیون‌ها نفر در آن کشته و زخمی شدند. در همان زمان که مصر و شام درگیر جنگ با صلیبیان بود، «چنگیزخان مغول» به سرزمین‌های اسلامی حمله کرد. در سال ۶۵۶ ق، بغداد و حلب و موصل به خاک‌وخون کشیده شد. یک سال بعد، فرانسه و انگلیس علیه مسلمانان متحد شدند و به مصر و شام لشکر کشیدند. پنجاه سال بعد «هلاکو»، نوادۀ چنگیز، بغداد را تصرف کرد و طومار خلافت عباسی را درهم پیچید. سپس حلب و موصل را تصرف کرد. «اباقاخان»، فرزند هلاکو، با دختر امپراتور روم شرقی ازدواج کرد. او و پاپ و سلاطین فرانسه و انگلیس، علیه مسلمانان متحد شدند و به مصر و شام لشکر کشیدند. «ارغون»، نوۀ هلاکو با وسوسۀ وزیر یهودی‌اش، «سعدالدوله‌ ابهری» به فکر تسخیر مکه و تبدیل آن به بتخانه افتاد. او حتی مقدمات این کار را هم فراهم کرد؛ اما با بیماری ارغون و قتل سعدالدوله این کار عملی نشد.

«زمانی‌که کشورهای اسلامی در تب‌وتاب درگیری‌های ویرانگر بودند و شرق و غرب بر مسلمانان می‌تاختند، «تقی‌الدین احمد‌بن‌عبدالحلیم»، معروف به ابن‌تیمیه، مؤسس خودخواندۀ اندیشه‌های وهابیت، شکافی تازه در امت اسلامی ایجاد کرد.»

تسنن صهیونی 2

آغازگر انحراف

ابن‌تیمیه در سال ۶۶۱ ق، در شهر حرّان از توابع شام متولد شد. او در خانواده‌ای بزرگ شد که بیش از یک قرن، پرچم‌دار مذهب «حنبلی»  بودند. ابن‌تیمیه بعد از حملۀ مغول به اطراف شام، به‌همراه خانواده‌اش به دمشق رفت و نزد پدرش و استادان دمشق درس خواند و از آخرین استادش، «شرف‌الدین احمد‌بن‌نعمه‌ مقدسی»، اجازۀ فتوا گرفت. بعد از فوت پدرش، به اجتهاد رسید و بر کُرسی تدریس نشست. او دانشش را در تفسیر و فقه و عقاید کامل کرده و درنهایت، با تمام عقاید مسلمانان و مذاهب رایج آن زمان مخالفت کرد. زمانی‌که عقاید ا‌بن‌تیمیه به گوش علمای هم‌عصرش رسید، از نشر آن ممانعت کردند. آنان بارها از او شکایت کردند و او را چندباری به زندان انداختند و درنهایت، مهاجرت کرد. ابن‌تیمیه درحالی از دنیا رفت که اجازه نداشت از کتاب و قلم استفاده کند. با گذشت زمان نیز افکار و عقایدش فراموش شد.

در قرن دوازدهم هجری، «محمد‌بن‌عبدالوهاب» این افکار را در منطقۀ «نجد» که عاری از تمدن و فرهنگ بود، دوباره منتشر کرد. پس‌ازآن، خاندان «آل‌سعود» با پشتیبانی قدرت‌های استعماری و تحت‌تأثیر الیگارشی یهودی، عقاید ‌ابن‌تیمیه را رواج دادند. جدّ محمد‌بن‌عبدالوهاب، «شولمان قرقوزی»، از نسل یهودیان ترکیه و جزو گروه‌ «یهود دوغه» بود. این گروهِ باسابقۀ یهودی به اسلام گرویدند و به‌ظاهر مسلمان شدند. شولمان تصمیم گرفت در سِلک علمای دین درآید و به‌صورت رسمی، عالم دین شود تا نفوذ و مقامی پیدا کند. به‌همین دلیل به سوریه رفت. در آنجا پس از طرح عقاید بدعت‌آمیزش معروف شد و علما و فقها طردش کردند. شولمان مجبور شد از آنجا به مصر و سپس به مکه و مدینه برود. هنگامی که از مدینه هم اخراج شد، به نجد رفت. در آنجا، کاملاً ماهیت و سوابقش را پنهان کرد. او خودش را «سلاله»، از قبیلۀ «ربیعه» در حجاز معرفی کرد و نام عربی «سلیمان» را روی خود گذاشت. فرزندش را نیز «عبدالوهاب‌بن‌سلیمان» نامید.

بیان دوبارۀ افکار ابن‌تیمیه توسط محمد‌بن‌عبدالوهاب که فرزند عبدالوهاب‌‌بن‌سلیمان بود، در بدترین وضعیت تاریخی صورت گرفت. مسلمانان در اوضاعی بسیار نامناسب بودند. در آن زمان، انگلیسی‌ها به‌سمت جنوب و غرب ایران پیشروی می‌کردند. فرانسوی‌ها نیز به فرماندهی ناپلئون، به‌سرعت به‌سمت خاورمیانه می‌رفتند. روس‌های تزاری که مدعی جانشینی سزارهای مسیحی روم شرقی بودند، می‌خواستند قلمرو‌‌شان را تا خلیج‌ فارس گسترش دهند. همچنین، آمریکایی‌ها به کشورهای مسلمان شمال آفریقا حمله می‌کردند.

در این هنگام و به‌کمک دولت بریتانیا، اتصال دو نگرش اجرایی و نظامی، همراه با تفکری الحادی و انحرافی عملی شد و نتیجۀ آن، محوریت آل‌‌سعود برای تسلط بر جهان اسلام بود.

آل‌سعود؛ یهودیت مخفی با چهرۀ اسلامی

آل‌سعود سلسه‌ای منسوب به «سعود‌بن‌محمدبن‌مقرن‌بن‌مردخای‌‌بن‌ابراهیم»، در سال ۱۱۳۴ق (۱۷۲۴) است. این سلسله از سال ۱۱۴۸ق (۱۷۳۵)، بر بخشی از شبه‌جزیرۀ عربستان فرمان رانده و اکنون نیز فرمانروای عربستان است. کلمۀ سعودی را در دنبالۀ نام این کشور، از این سلسله گرفته‌اند. سعود‌بن‌محمد‌بن‌مقرن به‌تدریج در «درعیه» و برخی واحدهای کوچک اطراف، از قبیلۀ «مسالخ» و اعراب «عنزه» امارتی تشکیل داد. زمانی که درگذشت، پسرش «محمد» با محمد‌بن‌عبدالوهاب (مؤسس وهابیت) هم‌پیمان شد. جانشینانش نیز از همین راه به‌تدریج نیرو یافتند و بر بخش مهمی از شبه‌جزیرۀ عربستان چیره شدند. در کتاب «صفحۀ عن آل‌سعود، الوهابیین و آرای علمای السنۀ فی الوهابیۀ» دربارۀ این خاندان که دو قرن است بر حجاز حکومت می‌کنند، می‌خوانیم: «نام جد یهودی آل‌سعود که خود را به مسلمانی زد، مردخای‌بن‌ابراهیم‌بن‌موسی بود. او از یهودیان بصره بود.»

«ملک فیصل»، شاهزادۀ سعودی در دهۀ۱۹۶۰، در فصلی از کتاب خاطرات خود با عنوان «یهودیت آل‌سعود»، این موضوع را این‌گونه بیان ‌می‌کند: «ما و یهود پسرعمو هستیم. لذا راضی نشدیم آن‌‌گونه که برخی می‌خواستند، آنان را در دریا غرق کنیم؛ بلکه می‌خواهیم با آنان در فضای صلح و امنیت زندگی کنیم.» او در ادامه می‌نویسد: «همان‌گونه که می‌دانید، ریشۀ ما و یهود به «سام» می‌رسد و علاوه‌برآن، از نظر سرزمین هم با یکدیگر مشترکیم. سرزمین ما محل شکل‌گیری یهودیت نخستین است که از آنجا، یهود به سراسر دنیا گسترش یافت. اولین‌بار، یهودی‌بودن آل‌سعود در دهۀ شصت به‌صورت عمومی بیان شد: رادیو «صوت‌العرب» و رادیو «صدای انقلاب یمن» در صنعا، بر یهودی‌بودن خاندان سعودی صحه گذاشتند. فیصل نیز منکر قضیه نشده است.

قتل حقیقت

«ناصر السعید»، نویسندۀ سرشناس عربستانی در دهۀ هفتاد میلادی، در کتابی باعنوان «تاریخ آل‌سعود»، فساد و انحرافات اخلاقی تک‌تک اعضای آل‌سعود را از جوانب گوناگون بررسی کرده و در کنار آن نیز با تحقیق و پژوهشی کامل، یهودی‌بودن آنان را اثبات کرده است. او در ادامۀ این کتاب، چگونگی حمایت یهودیان از جنبش محمد‌بن‌عبدالوهاب را شرح می‌دهد. سپس مراحل رسیدن رهبری دینی را به او توضیح می‌دهد. در کنار آن نیز رهبری سیاسی عربستان سعودی را به آل‌سعود واگذاری می‌کند. این واگذاری را یهودیان، طراحی و اجرا کردند. او در ادامۀ کتابش، اندکی به ارتباط تنگاتنگ و عمیق خاندان سلطنتی عربستان سعودی با انگلیسی‌ها در قرن گذشتۀ میلادی پرداخته است. او همچنین به ارتباط نزدیک اما محرمانۀ میان آل‌سعود و «بن‌گوریون»، بنیان‌گذار رژیم اسرائیل، پیش از راه‌اندازی این رژیم و پس از آن، اشاره کرده است. ناصر السعید می‌گوید آل‌سعود برای تأسیس رژیم مدنظر ‌بن‌گوریون، مستقیماً از او حمایت کرد. جالب است که  او پس‌ از‌ انتشار کتابش، با وجود اقامت در خارج از عربستان سعودی ترور ‌‌شد.

خاندان شیطانی

با توصیف اینکه آل‌سعود، خود، یکی از خاندان‌های سرمایه‌سالار است، می‌بایست تبیین و ادراک چیستی جریان وهابیت را در مختصاتی متفاوت بررسی کرد. دیگر این ادعا که انگلستان بیاید با چند جاسوس خبرۀ خود (مانند افسانۀ مستر همفر و…) ساختار وهابیت را به‌صورت ناگهانی و با این شکل هدفمند، آن‌هم از درون برنامه‌ریزی و اجرا کند، ادعایی بیهوده است. اتصالِ صهیونیستی در آل‌سعود و ساختار وهابیت، بسیار مُبرهن است. توجه شود که کوچک‌ترین حرکتی که به ایجاد مخالفت یا دشمنی با صهیونیسم منجر باشد، از این خاندان سر نزده و تمام حاکمیت آل‌سعود، حاکمیتی خاندان‌سالار و به‌صورت الیگارشی است که منافع الیگارشی سرمایه‌سالاران جهانی را تأمین می‌کند.

مثلث بریتانیا، یهود و آل‌‌‌سعود

«نخستین طرح بریتانیا، تأسیس موجودیت سعودی است. دومین طرح، تشکیل و تأسیس موجودیت صهیونیستی توسط بریتانیاست.» این سخن از «وایزمن»، یکی از بنیان‌گذاران حکومت صهیونیستی در فلسطین اشغالی است. او از قول چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا که نخستین نقش بارز را در تأسیس موجودیت سعودی و صهیونیستی در۱۱مارس۱۹۳۲ ایفا کرده است، می‌افزاید:

«دست‌نوشته‌های «جان مارتن»، دبیر چرچیل که در «انجمن بیل» نیز دبیر بود، آشکار کرده که چرچیل گفته است: «آقای وایزمن، بارهاست می‌خواهم شما را مطلع کنم که برایتان برنامه‌ای طرح کرده‌ام که بعد از جنگ جهانی دوم اجرا خواهد شد. طرح این است که تصمیم دارم ابن‌سعود در خاورمیانه، سرور بزرگان مشرق شود؛ به‌شرط اینکه اول با شما هماهنگ و متّفق باشد. هر وقت این طرح تمام شد، لازم است که هرچه می‌خواهد و امکان گرفتنش هست، از او بگیرید. بدون شک، در این کار شما را مساعدت خواهیم کرد. لازم است این مسئله را کتمان کنی؛ با این‌حال، این موضوع را به «روزولت» [رئیس‌جمهور ایالات متحدۀ آمریکا] خواهم گفت.

تسنن صهیونی 3

این‌چنین بود که آل‌سعود برای تسلیم فلسطین به یهودیان، مساعدت لازم را انجام داد. آل‌سعود با انگلیس، پیمانی بست و در این قرارداد تبیین کرد: «من، پادشاه عبدالعزیز‌بن‌عبدالرحمن افصل سعود، هزاران‌بار اقرار و اعتراف می‌کنم که از نظر من، رفت‌وآمد «ژنرال سر پرسی کاکس»، نمایندۀ انگلیس بزرگ و نیز بخشیدن فلسطین به یهودیان یا دیگران، آن‌‌گونه که انگلیس می‌خواهد و نظرش تا قیام قیامت برنخواهد گشت، اشکالی ندارد.»

با آغاز جنگ جهانی دوم، ابن‌سعود اعلام بی‌طرفی کرد؛ ولی ورود آمریکا به جنگ و نیاز شدید متفقین به نفت، باعث شد که او خواه‌ناخواه به اردوی متفقین گرایش یابد. آمریکا در سال ۱۳۶۲ق (۱۹۴۳)، با عربستان سعودی، روابط سیاسی برقرار کرد. در همین سال، نام «شرکت نفتی استاندارد عرب‌‌کالیفرنیا»، به «شرکت نفت عرب‌آمریکا (آرامکو)» تغییر کرد. آمریکا برای هدایت عملیات جنگی در این‌سوی جهان، پایگاهی هوایی در «ظهران» تأسیس کرد؛ ولی برای افشا‌‌‌نشدن بی‌طرف‌نبودن ابن‌سعود، این مطلب کاملاً پنهان ماند. این روزگار را درحقیقت باید پایان سلطۀ بریتانیا و آغاز نفوذ ایالات‌متحدۀ آمریکا در عربستان دانست. نزدیکی روزافزون ابن‌سعود به متفقین، به‌ویژه دیدارش با روزولت در ناو جنگی آمریکا موسوم به «کوئینسی»، در سال ۱۳۶۴ق (۱۹۴۵)، موجب شد بنادر سعودی در خلیج‌فارس به ناوهای انگلیسی و آمریکایی سپرده شود. بدین‌‌ترتیب، آمریکا نفوذ خود را در عربستان آغاز کرد.

تطابق ساختارهای صهیونیستی در مبانی وهابیت:

پیش‌تر، عربستان جایگاه جغرافیایی فرقۀ وهابیت معرفی شد. میان عربستان و اسرائیل که مکان و جغرافیای آیین یهود است، اشتراکاتی وجود دارد. برخی از آن‌ها بدین‌قرارند:

۱. هر دو دولت اسرائیل و سعودی با دین رابطه‌ای تنش‌آمیز و بی‌ثبات دارند. اسرائیل متون قدیمی دینی را با چاشنی اندیشۀ ملی‌گرایانۀ اروپایی (اندیشۀ دولت ملی) درمی‌آمیزد. با این روش می‌خواهد یهودی‌های پراکنده در سراسر جهان را گردهم آورد. اسرائیل تجسم این خواسته را در مرکزی جغرافیایی می‌داند که حامل نماد دینی باشد تا به این وسیله، در صفوف یهودیان اتحاد حاصل شود. دولت سعودی نیز مشابه اسرائیل عمل می‌کند: مسائل دینی را با طرح‌های سیاسی درمی‌آمیزد و از نماد مکان جغرافیایی استفاده می‌کند تا بتواند طرح خود را نزد مسلمانان موجه جلوه دهد و وجهه‌ای قانونی، اگرچه گذرا کسب کند تا شاید از این راه، سلطۀ حکومت خود را تثبیت کند.

۲. صهیونیسم یهودی و وهابیت که تفسیری صهیونیستی از اسلام و درواقع، صهیونیسم اسلامی است، با تفسیر به رأی متون دینی یهودیت و اسلام، درجهت اهداف دنیوی و سلطۀ صهیونیسم جهانی گام برمی‌دارند. وهابیت با استناد به آیاتی از «قرآن کریم» معتقد است که خداوند سرزمین مقدس را به بنی‌‌اسرائیل بخشیده و فلسطین به یهودیان متعلق است و درجهت ابقا و اجرای این حکم الهی می‌کوشد؛ ولی درواقع، طبق آن آیات، وظیفۀ ورود به آن سرزمین، در زمان حضرت موسیA برعهدۀ بنی‌اسرائیل بود که آنان نیز از اجرای این وظیفه سر باز زدند. رؤیای بازگشت یهود به سرزمین موعود، شبیه‌به رؤیای وهابیت برای پاک‌سازی اسلام از آلودگی‌ها ‌و پلیدی‌هاست. مفهوم بازگشت به سرزمین موعود، از حکومت اسرائیل برای همتای سعودی‌اش آینه‌ای ساخته است که در آن، مفهوم بازگشت به اسلام راستین و سنتی دیده می‌شود. عکس این مفاهیم نیز صادق است. بازگشت به حالت تنش و ناآرامی با خطراتی خیالی و فرضی که هر دو حکومت ترسیم کرده‌اند، مرتبط است.

۳. جلوگیری از تهدیدهای فرضی، مبنای تقسیمات جغرافیایی در سرزمین‌های اشغالی و عربستان است. تقسیم جغرافیایی (سرزمین) به دو منطقه که در یکی، انسان‌های پاک و در دیگری انسان‌های ناپاک ساکن‌اند، نوعی زمینه‌سازی است برای ساخت دیوار حائل. آن‌ها می‌خواهند با این برنامۀ آشکار، بین دو جغرافیا جدایی افکنند. اسرائیل دیواری می‌سازد تا درون مرزهایش را از آنچه تهدید و خطر خارجی برمی‌شمرد، جدا کند و منبع این خطر را فلسطین می‌داند. عربستان نیز با ایجاد دیوار فرضی‌اش، می‌خواهد درون سرزمین ایمنش را از عراق ناامن و ملتهب جدا کند. این دو دیوار، یعنی دیوار اسرائیل با فلسطین و دیوار عربستان با عراق، معادله‌ای عکس به‌وجود آورده است. اسرائیل به فلسطین تجاوز می‌کند و منبع اول و آخر خطر می‌شود. درطول تاریخ، از سرزمین عربستان به‌سمت عراق مهاجرت‌های پی‌درپی صورت گرفته است. این مهاجرت‌ها ریشه در صدها سال پیش دارد و اغلب، از میانۀ عربستان و به‌دلایل مختلف اقتصادی یا بر اثر عوامل تاریخی و دینی بوده است. در اینجا، اگر خطری هم وجود داشته باشد، از درون عربستان است، نه از جانب عراق. همان‌ طور که در فلسطین نیز وضعیت چنین است؛ چراکه یهود از بیرون به درون فلسطین آمده است. اسرائیل، فلسطین را در محاصره و انزوا قرار داده است و هر روز، آن را بمباران می‌کند. عربستان، عراق و مردمش را به انزوا کشانده است؛ درحالی که برخی مهاجران عربستانی، جنگجویانی بودند که در جست‌وجوی غنیمت، از وطن اصلی خود به آنجا رفته‌اند؛ مانند قبیلۀ «نجد» که از قبایل عربستان است و پس از حمله به عراق در آنجا استقرار یافت.

۴. نژادپرستی از ویژگی‌های مشترک دو دیدگاه صهیونیستی و وهابی است که در دو جنبه بروز یافته است:

الف) در برابر دیگر دولت‌ها، یعنی دولت‌های دیگر پست‌تر و بی‌ارزش‌تر از دولت برگزیده هستند و باید ذیل دیدگاه‌ها و دستورهای دولتِ برگزیده عمل کنند.

ب) درواقع ساختار حاکمیت سعودی و وهابی همان ساختار حاکمیتی الیگارشی سرمایه‌سالاران یهودی است و گویی با همان شیوه و در همان ساحت، حاکمیتی دیگر را بر جهان اسلام تحمیل می‌کند.

۵. رژیم صهیونیستی و دولت سعودی بر حمایت عناصر خارجی استوارند. این دو نه‌تنها در شروع طرحشان به حکومت‌های دیگر تکیه کرده‌اند، بلکه برای ادامۀ آن نیز بر عناصر خارجی استوار بودند و تابه‌حال، نه اسرائیل توانسته است بدون حمایت خارجی روی پای خود بایستد، نه سعودی. ضعف و شکنندگی این دو رژیم، سبب تکیه‌بر حمایت عناصر خارجی شده است. این پوچی و ضعف به دو شیوه جبران می‌شود: از‌سویی با قوت‌بخشیدن به مسائل قدیمی دینی در راه طرح جدید؛ اگرچه هیچ ارتباطی در این میان نیست. ازسوی‌دیگر، با جعل حقایق تاریخی برای مشروع جلوه‌دادن خشونت‌ و زور علیه غیر. قطعاً بدون حمایت‌های معنوی و مادی و نظامی خارجی، دو رژیم سعودی و اسرائیل سقوط می‌کردند.

آرای کلی وهابیت

وهابیت در بطن خود، نوعی سکولاریسم زهدگرا دارد که این عبارت ترکیبی متناقض است. سکولاریسم، اعتقاد به هرگونه دین یا شخصیت‌های دینی را رد می‌کند و اساساً با ساختار دین‌مدار مخالف است؛ لکن این تناقض بزرگ در وهابیت ظهور می‌یابد. به‌همین دلیل، معانی فَرامادی حاکم بر زندگی دنیوی را نفی می‌کند و فقط به ترویج زهد خشن و متعصبانه روی می‌آورد. این فرقه هر نوع معناگرایی غیردنیوی را شِرک می‌داند و این، یعنی ترویج توحیدگرایی غیرمعناگرا. مبنای فقهی آرای وهابیت، بسیار مصلحتی است و تندروی آنان ناشی از تفسیر مصلحتی دربارۀ معنای تکفیر و خصوصیات آن است. در فرقۀ وهابیت، بیش از صدها کتاب در لعن و رد بزرگان تشیع دیده می‌شود؛ اما کتابی در ردِّ مارکسیسم، داروینیسم، بهائیت و حتی تفکرات صهیونیستی و آمریکایی وجود ندارد.

جست و جو
فهرست مطالب
سرفصل ها
آخرین پست ها
ناگفته های هولوکاست1
ناگفته های هولوکاست

افسانه اتاق های گاز – یهودستیزی در آلمان آشنایی با نظریه‌های نژادگرایانه و نیز استفاده

اربابان تحریف
اربابان تحریف

یهودیان و تحریف اسلام پس از پیامبر یهودیان در دستگاه خلافت اهل کتاب با بهره‌گیری

آیپاک 1
آيپاک

لابی تامین منافع اسرائیل در امریکا از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی، سیاست‌های آمریكا كاملا در

مبنا

مبنا یعنی اساسی که با انطباق و سنجش از آن، تمام اجزاء یک کل تعریف

فلسفه شهادت
فلسفۀ‌ شهادت

سبک زندگی شهادت‌گونه بر مبنای سبک زندگی شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی اصل در شهادت رسیدن

حماسه خمینی

 ‌خطر چیست؟ دشمن کیست؟ آشنایی با روش و اندیشه‌های حضرت امام خمینی (ره) در مبارزه

حاج رمضان

اسطوره ای در تعقیب و تحت تعقیب لشکر شیطان نام سردار سرلشکر پاسدار شهید «محمد

فتحی شقاقی
«فتحی شقاقی»

«فتحی شقاقی»؛ فرزند فلسطینی لیبیایی امام تاریخ فلسطین مبارزان و رهبران بسیاری را به خود

دریافت نسخه آنلاین مقاله
QR Code