آغاز سفرهایی برای یافتن گنجهای افسانهای با نقاب اکتشاف
خاندان سلطنتی پرتغال در نیمۀ دوم سدۀ پانزدهم، تجارت جهانی برده را آغاز کرد. اساس این تجارت در قارۀ آفریقا بود. در تاریخنگاری آفریقا، «دوران بردهداری» از «دوران استعماری» متمایز است. «دوران بردهداری» تا سدۀ نوزدهم تداوم دارد؛ سپس، «دوران استعماری» فرا میرسد. این دورانی است که قدرتهای اروپایی رسماً سرزمینهای آفریقایی را جزو مستملکات خود اعلام کردهاند. «میچل کراودر» سرآغاز «دوران استعماری» در قارۀ آفریقا را سالهای دهۀ۱۸۸۰میداند[2] و تاریخ آفریقای یونسکو،[3] «دوران استعماری» را سالهای۱۸۸۰تا۱۹۳۵ در این قاره مشخص کرده است.[4] در تاریخ تمدن غرب، بیان این سیر تاریخی مهم و پرداختن به این بخش حیاتی در رشد اقتصادی آنها، مستلزم بیان تکاپوهای فرادریایی است که پیش از بردهداری آغاز میشود.
کریستف کلمب[5] و غارت ماورای بحار
ایزابل،[6] ملکۀ خونریز اسپانیا که در قتلِعام مسلمانان و سقوط غرناطه[7] نقش مهمی داشت، فردی به نام کریستف کلمب (۱۴۵۱تا۱۵۰۶م) را برای سفر به دریاها مأمور کرد تا با سفر به هند و غارت گنجینۀ افسانهای، خزانۀ انباشتۀ حکمرانان اروپا را انباشتهتر کند.
کلمبِ ایتالیایی همواره از پیوند خود با «داود»[8] سخن میگفت که گویای تبار یهودی اوست و حاکی از انتسابش به خاندان «شاهزادگان داودی»[9] است و نیز با جوامع یهودی و یهودیان مخفی ایتالیا و اسپانیا پیوندهای نزدیکتری داشت. سفر او به هند که به کشف قارۀ آمریکا انجامید، به پیشنهاد و با مشارکت مالی و سرمایهگذاری یهودیانی بود که به دربار اسپانیا مبالغ هنگفتی وام داده بودند و عملاً حکومت اسپانیا را به دست گرفته بودند.
دائرۀالمعارف یهود سرمایهگذاران سفر کلمب را اسحاق آبراوانل[10] و لویی سانتانگل[11] و گابریل سانچز،[12]میداند و میافزاید که کلمب، گزارش معروف سفر خود را خطاب به سانتانگل و سانچز نوشت که بلافاصله چاپ و در سراسر اروپا توزیع شد. طبق نظر دائرۀالمعارف یهود سفر او به کمک نقشههایی صورت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند و تعدادی از مارانوها[13] نیز همراه او بودهاند. این دو یهودی بیوفقه ملکه ایزابل را از خالیشدن خزانۀ سلطنتی میترسانده و احتمال میدادند کلمب بتواند طلای افسانهای هندوستان را پیدا کند تا از این طریق بتوانند ملکه را راضی کنند جواهراتش را بهعنوان وثیقۀ سرمایۀ لازم برای هزینههای سفر کلمب پیشکش کند. توصیف ویل دورانت، شاعرانه، ولی گویاست: «سرمایهگذارانِ سفر کلمب، همان کسانی بودند که یکسال پیش، هزینۀ تهاجم به غرناطه را فراهم آوردند.» سرانجام در۳ اوت۱۴۹۲، سه کشتی حامل کلمب و ۸۸ نفر همراهان او راهی دریاها شدند.
واسکو داگاما[14]
در این زمان در گوشهای دیگر از شبهجزیرۀ ایبری، «مانوئل ثروتمند»، شاه حریص پرتغال، با حسرت به پیروزیهای ایزابل و فردیناند نگاه میکرد. او خود از شهسواران جنگهای صلیبی علیه مسلمانان اندلس بود و همچنین او بود که همانند همتایان اسپانیاییاش، واپسین بقایای تمدن اسلامی را در غرب اروپا به خاک و خون کشید. دربار پرتغال که پیشتر تعلیمیافتههای «هنری دریانورد»[15] را راهی دریاها کرده و تجارت جهانی برده و بردهداری را بنیاد نهاده بود، نمیخواست در این مسابقۀ تاراجگری عقب بماند. مانوئل پنجسال پس از سفر کلمب، واسکو داگاما را راهی دریاها کرد. گاما در سال ۱۴۹۸، به سواحل هند رسید.
بدینسان سقوط غرناطه و کشف آمریکا در سال ۱۴۹۲میلادی، آغاز ظهور پدیدهای است که «سرمایهسالاری (زرسالاری) جهانی» نامیده میشود.
پیوند الیگارشی یهودی با دربار پرتغال به آغاز تأسیس این دولت در سدۀ دوازدهم میلادی میرسد. در این دوران مانوئل اول[16]پادشاه پرتغال (۱۴۹۵تا۱۵۲۱م) و بنیانگذار امپراتوری جهانی پرتغال، بیش از گذشتگان خود به یهودیان توجه داشت.[17] به دستور او بود که سفر تاریخی واسکو داگاما انجام شد. ازآنپس، پرتغال مستملکات وسیعی را در سراسر جهان تصرف کرد و به اوج قدرت جهانی خویش دست یافت. مانوئل از این طریق به ثروتی انبوه رسید؛ تاآنجاکه مانوئل ثروتمند نام گرفت. پیرسون، مانوئل را از حامیان فرهنگ جدید «رنسانس» معرفی کرده است.[18]
یکی از کشتیهای داگاما در سفر دوم او در سال ۱۵۰۲، به رویی مندس (دبریتو)[19] یهودی تعلق داشت. رویی مندس در سال ۱۵۰۵ در مشارکت با لوکاس رم[20] آلمانی سه کشتی را در زمرۀ ناوگان فرانسیسکو دالمیدا راهی شرق کرد.[21]
ارتباط پرتغال، اسپانیا و ایتالیا با شبکهای سرّی و برنامهریزی دقیق برای دستیابی به قدرت نامحدود
وقتی نقش سفر واسکو داگاما را در بسط مستعمرات امپراتوری پرتغال و جایگاه آنان را در دربار آن کشور و نیز جایگاه کریستف کلمب را در دربار اسپانیا در کنار شخصیتهای مهم یهودی آن زمان ترسیم کنیم همچون: اسحاق آبراوانل، لویی سانتانگل، گابریل سانچز، آبراهام سنئور، آبراهام زاکوتو، ناواروها، مندسها و… ، به تصویری روشن از شبکۀ منسجم زرسالاری یهودی در دربارهای اسپانیا و پرتغال دست مییابیم که در سقوط غرناطه و نیز در ایجاد موج تهاجم فرادریایی در اواخر سدۀ پانزدهم و اوایل سدۀ شانزدهم میلادی سهم اصلی و بیشترین تأثیر را داشت. همچنین، این شبکه در بنادر جنوبی ایتالیا، یعنی مهد کهن تجارت دریایی، شاخههای خود را داشت و تصادفی نیست که ریزودرشت کارگزاران دریایی دربارهای اسپانیا و پرتغال و سپس انگلستان، همه «ایتالیایی» بودند. بدینسان، عبارت مرموز «انجمن برادری» که ویل دورانت از آن یاد کرده است، معنایی روشن مییابد.[22]
نسلکُشی
اروپاییان در هجوم خود به قارۀ آمریکا و جزایر اقیانوسها با هدف تأمین سلطۀ بلامعارض خویش، سیاست نسلکُشی جمعی سکنۀ بومی را در پیش گرفتند. بهنوشتۀ ارنست ماندل: «وحشیگری هولناک فاتحان (کانکوئیستادورهای)[23] اسپانیایی در آمریکا را همه میدانند. اینان در فاصلۀ زمانی پنجاهساله، ۱۵میلیون سرخپوست را نابود کردند و این رقم بنا به عقیدۀ مورخان محافظهکار، حدود ۱۲میلیون نفر میشد. مناطقی مانند هائیتی، کوبا، نیکاراگوئه و سواحل ونزوئلا که تراکم جمعیت بسیار داشت، کاملاً از جمعیت خالی شد.»[24]

گزارشی از جزیرۀ هائیتی و کشتار بومیان آنجا
هائیتی جزیرهای است که کریستف کلمب در۶دسامبر۱۴۹۲ وارد آن شد و آن را «هیسپانیولا» نامید. یورش غارتگرانۀ اروپاییان به این جزیره، با هدف یافتن طلا، آثار مخربی را برجای گذاشت. کریستف کلمب هنگام ورودش تعداد سکنۀ بومی آنجا را ۹۰۰هزار نفر تخمین زد. حال آنکه در سال ۱۵۰۸، یعنی ۱۶سال بعد، فقط۶۰هزار نفر باقی مانده بودند. کار بدانجا رسید که در نیمۀ سدۀ هجدهم، هیچ نشانی از ساکنان اصلی جزیره برجای نماند.
هائیتی تا سدۀ هفدهم در اشغال اسپانیاییها بود. در سال ۱۶۹۷، بخش غربی جزیره به تصرف فرانسویها درآمد و سندومینگو[25] نام گرفت. فرانسویها با انتقال اسیران آفریقایی به این جزیره و بهرهکشی از نیروی کار آنان، پلانتهای[26] بزرگ پنبه و نیشکر ایجاد کردند. این پلانتها به گروه قلیلی از ثروتمندان فرانسوی تعلق داشت. بدینسان، هائیتی به بزرگترین تولیدکنندۀ شکر در جهان بدل شد و این امتیاز بزرگ، موجب شد جمعیت اندک آن در سال۱۷۹۲ به۴۸۰هزار نفر افزایش یابد. به نوشتۀ جیمز والوین[27] هائیتی در شکوفایی اقتصاد فرانسه پیش از سال ۱۷۸۸ سهم مهمی داشت.[28] در این زمان، تولید شکر هائیتی، معادل ۱۹۳میلیون فرانک فرانسه گزارش شده است.[29] ششصد کشتی و پانزدههزار دریانورد در کار حملونقل برده و شکر این جزیره بودند.[30] با وقوع انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۱، بردگان سیاه جزیره شورش کردند و اروپاییان یا به قتل رسیدند یا از جزیره گریختند.
قتلعام در کوبا
کوبا نمونۀ برجستۀ دیگری از فاجعۀ قتلِعام سکنۀ بومی قارۀ آمریکاست. در سال ۱۴۹۲میلادی بر این جزیرۀ پُرجمعیت نیز جغدی شوم به نام کریستف کلمب پای نهاد و سه سدۀ بعد، تعدادی ناچیز از نسل مردم بومی آن برجای ماند. سکنۀ کنونی کوبا معجونی است از اسپانیاییها، فرانسویها، آلمانیها، بردگان افریقایی و چینی.[31]
این سیاست فقط در سدههای شانزدهم و هفدهم نبود؛ بلکه تا پایان سدۀ نوزدهم، شاهد تداوم سیاست نسلکُشی سکنۀ بومی هستیم. فاجعۀ بومیان تاسمانیا،[32] یکی از تراژدیهای هولناک سدۀ نوزدهم است. این جزیرۀ بزرگ در جنوب استرالیا در سال۱۶۴۲، با فردی ماجراجو از کمپانی هند شرقی هلند به نام ابل جانسون تاسمان[33] کشف شد و در سال ۱۸۰۳، بهتصرف انگلیسیها درآمد. سیاست قتلِعام بومیان، تا سال ۱۸۷۶، مقارن با دولت میرزاحسینخان سپهسالار در ایران، تداوم داشت و در این زمان، همچنانکه در هائیتی و کوبا رخ داد، آخرین بقایای سکنۀ اصلی این سرزمین نیز از میان رفت.[34]
ویلیام هاویت، نویسندۀ مسیحی انگلیسی، میگفت: «بربریت و فجایع وحشیانهای که نژادهای بهاصطلاح مسیحی در هر نقطۀ جهان علیه مردم هر کشور مرتکب شدهاند، در هیچ عصری و نزد هیچ نژادی، هرقدر وحشی و عقبافتاده و هر اندازه بیرحم و بیشرم، نظیر ندارد.»
تجارت فرادریایی و پلانتوکراسی
گسترش بیسابقۀ تجارت شرق و سلطۀ انحصاری پرتغالیها بر آن و نیز تصرف سرزمینهای قارۀ آمریکا توسط اسپانیاییها و پرتغالیها و همچنین تأسیس پلانتها در سدۀ شانزدهم میلادی، دورانی نوین را در تاریخ غرب گشود که به مدت سه سده تداوم یافت و از دو پدیدۀ جدیدِ تجارت فرادریایی و پلانتوکراسی روح و مایۀ حیاتی خود را گرفت [35] که هر دو نامهایی نمادین است.
تیتر ثانویه: دو پدیدۀ جدید و تاریخساز اما به ضرر مردمان
۱. تجارت فرادریایی نامی است که به توسعهطلبی اروپا در مشرقزمین داده میشود. تکاپویی که هیچ ربطی به تجارت متعارف نداشته و بر و تجاوز و غارتی بیسابقه استوار بود. مبدأ این دوران سفرهای اکتشافی کریستف کلمب به غرب در سال ۱۴۹۲میلادی و واسکو داگاما به شرق در سال ۱۴۹۷میلادی بود و پایان آن، انقلاب صنعتی اروپا در نیمۀ اول سدۀ نوزدهم است؛ تحولی که دقیقاً برپایۀ سه سده انباشت و تراکم ثروت جهان در بخشهایی از قارۀ اروپا، بهویژه در جزیرۀ انگلستان پدید آمد.
۲. اقتصاد پلانتوکراتیک[36] یعنی اقتصادی که بر شالودۀ کشتزارهای بزرگ مستقر در مستملکات اروپاییان در جزایر و سواحل قارۀ آمریکا و خاور دور (پلانتها) استوار شد.
روشن است که مستملکات پهناور و حاصلخیز، بدون نیروی انسانی نمیتوانست سودی برای کانونهای مستعمراتی اروپا داشته باشد. هدف، پول بود؛ نه حکمرانی بر برهوتی خالی از سکنه. اینجا بود که مهاجرت وسیع اروپاییان تهیدست و انتقال خیل عظیم مجرمان و تبهکاران آغاز شد؛ ولی این هم چارۀ کار نبود. بدین صورت، شکار سکنۀ قارۀ آفریقا و انتقال آنان به مستملکات فرادریایی، یکی از پایههای اصلی اقتصاد دنیای غرب شد. این فرایند سه سده تداوم داشت. بردگان در کشتزارهای پهناور مستملکات فرادریایی بهکار گرفته میشدند و پدیدۀ اقتصادی جدیدی شکل گرفت که «پلانتوکراسی» نامیده میشد. «جامعۀ زمینداری بردگی» مستقر در این مستملکات، «جامعۀ پلانتکاری»[37] نام داشت.
پلانتوکراسی سدههای شانزدهم تا هجدهم دنیای غرب، ثمرۀ پیوند سه کانون است:
۱. خاندانهای حکومتگر اروپا که با قدرت سیاسی و نظامی خویش، از مالکیت پلانتها در برابر رقبای مهاجم حفاظت میکردند؛
۲. صرافان و سرمایهگذاران بزرگ مراکز اصلی مالی اروپا که از طریق کمپانیهای متعدد، سرمایۀ لازم را برای شکار میبردند و احداث پلانتها را تأمین میکردند؛
۳. نخبگان پلانتوکرات که بنیانگذاران و مدیران این پلانتها بودند.
در پیرامون این کانونها شبکۀ وسیعی از دلّالان، ماجراجویان، شکارچیان و تجّار برده حضور داشتند.
[1]. تلخیص از فصل رازهای تمدن جدید غرب از کتاب زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج۱، نوشتۀ عبدالله شهبازی، 1377.
[2]. Michael Crowder, West Africa Under Colonial Rule, London: Hutchinson, 1968, p. 19.
[3]. UNESCO.
[4]. A. Adu Boahen [ed.], General History of Africa, vol. VII, “Africa under Colonial Domination, 1880-1935, London Unesco, Heinemann, 1985.
[5]. Christopher Columbus.
[6]. Queen Isabella of Spain.
[7] . گرانادا به اسپانیایی (Granada) یا غرناطه مرکز استان گرانادای اسپانیا است. این شهر تا سال ۱۴۹۲ در دست مسلمانان اندلس بود.
[8]. David.
[9] . درواقع اصطلاحی است از نفوذ یهودیان در ساختار حکومتی آندلس که به حکومت مخفی شناخته میشد و اشراف و متمولان از ساختار حاکمیت زیرپوستی و بههمپیوستۀ این اشخاص خبر داشتند (چیزی شبیه فراماسونری) این جماعت غالباً متشکل از جوانان یهودی و نفوذ و ازدواج با شاهزادگان غیر یهودی بود و در ادامه، حاکمیتی مخفی را در آندلس و اسپانیا بهوجود آورده بود.
[10]. Isaac Abravanel.
[11]. Luis de Santangel.
[12]. Gabriel Sanchez.
[13]. Marranos، یهودیانی را که مخفیانه در ظاهر مسیحیت حاضر میشوند و ظاهراً مناسک مسیحی را بهجای میآورند و در باطن یهودی هستند، مارانوهای یهودی مینامند.
[14]. Vasco da Gama
[15] . Prince Henry the Navigator-که نام واقعی او Duke of Viseuf بود؛ ولی به هنری دریانورد مشهور است. او سومین پسر جان اول، پادشاه پرتغال بود و مادرش خواهر پادشاه هنری، شاه انگلستان بود. او در شهر ساگرس (پرتغال) در نزدیکی کیپ سینت وینسنت رصدخانه و اولین مدرسۀ آموزشی دریانوردی در اروپا را تأسیس کرد. همچنین در تصرف سِتا در شمال آفریقا در سال 1415 نقش عمدهای داشت و هنر کشتیسازی را تا حدی بهبود و توسعه داد. او درحقیقت هیچ سفر دریایی انجام نداده است و از اشراف سیاسی آن زمان در پرتغال بوده است؛ ولی بزرگترین مکانیزم بردهداری و انتقال برده را برعهده داشته و مدیریت میکرده و امروزه به یکی از مکتشفین شناخته میشود.
[16]. Manuel، Manoel، Emanuel
[17]. Encyclopedia Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 13, p. 921.
[18]. Encyclopedia Americana, USA: Grolier Incorporated, 1985,, vol. 18, p. 270.
[19]. Rui Mendes (de Brito)
[20]. Lucas Rem
[21]. Judaica, vol., vol. 15, p. 270.
.[22] عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۲، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷، ص۵۱.
[23] Conquistadors . در تاریخنگاری غرب، «کانکوئیستادورها» (فاتحان) به دریانوردان اعزامی دربارهای اسپانیا و پرتغال به قارۀ آمریکا، پس از سفر کریستف کلمب اطلاق میشود. تعداد آنان بسیار است و در میان آنان فرانسیسکو پیزارو (Francisco Pizarro، ۱۴۷۵تا۱۵۴م)، فاتح امپراتوری اینکا در پرو، از لحاظ قساوت و آزمندی شهرت فراوان دارد. سیاست امحای نسل سرخپوستان آمریکا در سدههای بعد نیز تداوم یافت. نک: دی براون، فاجعۀ سرخپوستان امریکا، ترجمۀ محمد قاضی، تهران: خوارزمی، ۱۳۵۳.
.[24] ارنست ماندل، علم اقتصاد، ترجمۀ هوشنگ وزیری، چ۱، تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹، ص۱۱۴.
[25]. St. Domingue.
[26]. Plant: کشتزارهای بزرگ مستقر در مستملکات اروپائیان در جزایر و سواحل قارۀ امریکا و خاور دور.
[27]. James Walvin
[28]. James Walvin, Black Ivory; A History of British Slavery, London: Fontana Press, 1992, p. 254..
[29]. F. H. Jeffckin, the British Empire, London: Sampaon Low, 1889, p. 10..
[30]. Walvin, ibid, p. 254
[31]. George G. Chisholm [ed.], The Times Gazetteer of the World, London: The Times Office, 1899, vol. 1, p. 397.
[32]. Tasmania
[33]. Abel Janszoon Tasman
[34]. ibid, vol. 2, p. 1546.
[35]. Plantocracy.
[36]. Plantocratic Economy.
[37]. Plantation Society.
.