تبار شناسی قوم یهود و تحریفات دینی آنها
طبق افسانههای یهودی از سارا همسر نخست ابراهیم نبی اسحاق در سرزمین کنعان به دنیا آمد و در همانجا درگذشت. پسر کوچک او یعقوب نام داشت که بنیانگذار قوم بنیاسرائیل بود. اسرائیل لقبی است که فرشتۀ حامل وحی، ازسوی خداوند به یعقوب داد و به او وعده داد که از تبارش امتی بهوجود خواهد آمد. هاجر، همسر دوم ابراهیم و کنیز سارا بود و اسماعیل را به دنیا آورد. یهودیان بهدنیاآمدن اسحاق از سارا و تولد اسماعیل از هاجر، کنیز سارا را نخستین عامل برتری نژادی خود بر نسل اسماعیل و دیگر اقوام سامی میدانند.
دوازده پسر یعقوب، قبایل دوازدهگانۀ بنیاسرائیل را بنیان نهادند که به «اسباط دوازدهگانۀ اسرائیل» معروفند. این قبایل عبارتاند از: روبین (روبن)؛ شمعون (سیمئون)؛ لاوی (لوی)؛ یهودا (جودا)؛ یساکار (یشحر، یساخر)؛ زبولون (زبلون، زبالون)؛ دان (دون)؛ نفتالی (نفتائیل)؛ جاد؛ اشیر (آشر، اشر، اسر)؛ بنیامین (ابنیامین، بنجامین). دو قبیلۀ مناسه (منسی) و افرائیم از پسران یوسف، یازدهمین و محبوبترین پسر یعقوب بوده است.
قوم یهود به یهودا، چهارمین پسر یعقوب منتسب است. در اسطورههای یهودی که نقش مهمی در تکوین فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیان داشته است، یهودا زیرکترین و برجستهترین برادر و رقیب یوسف معرفی شده و شخصیت او الگویی مقبول بهشمار میرود.
عصای یهودا گواه شایستگی پدر
اسطورههای یهودی شخصیت یهودا را پیرمردی هرزه میدانند که نادانسته با عروس خویش، به گمان آنکه فاحشه است، میآمیزد و در ازای آن «مهر و زنّار و عصای خود» را به گرو میدهد. حاصل این پیوند، دو پسر بهنامهای فارص و زارَح است که نیاکان دو طایفه از قبیلۀ یهودند. تدوینکنندگان یهودی سفر پیدایش، از زبان یعقوب به یهودا رسالت فرمانروایی بر بنیاسرائیل و جهانیان را وعده میدهند: «ای یهودا برادرانت تو را خواهند ستود. دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود عصا از یهودا دور نخواهد شد و نُه فرمانفرمایی از میان پایهای او تا شیلو بیاید و امّتها از او اطاعت خواهند کرد.» این همان عصایی است که یهودا پیشتر به گرو داده بود!
یهودا نماد دورویی و خدعه درمیان پسران یعقوب است. ازسویی، در ماجرای توطئۀ برادران علیه جان یوسف، نقش اصلی را ایفا کرد و ازسوی دیگر، نزد یعقوب، سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه میداد. او سرانجام با خدعه، جانشین یوسف شده و فرمانروای قوم بنیاسرائیل میشود.
بر قلبهایشان مُهر زده شده است
در قرآن کریم میان واژههای بنیاسرائیل و یهود تفاوت است. واژۀ «بنیاسرائیل» در قرآن به قوم حضرتموسی اطلاق میشود. آنان قدر نعمتهای ارزانیشده را ندانستند و از راه حضرتموسی رویگردان شده و خشم و غضب خداوند شامل حالشان شد.
اما واژۀ «یهود» در قرآن کریم مفهوم جدیدی را بیان میکند که در سدههای نخست میلادی شکل گرفته بود. نماد بارز آن، کانونهای یهودی معاصر پیامبر اسلام است که بهطور عمده، در سرزمینهای بینالنهرین و عربستان مستقر بودند و به مبادلات پولی مبتنیبر بهره (رباخواری) اشتغال داشتند.

یهودیان در قرآن کریم قومی بهشدت ناسپاس و حریص به دنیا توصیف شدهاند. آنان با انبیای الهی نسبتی ندارند؛ زیرا کتاب خداوند را پنهان کردهاند و گمراهی را بر هدایت ترجیح دادهاند. بهسبب پیمانشکنی و کفر بر آیات خداوند و کشتن پیامبران، خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است و جز اندکی از ایشان، ایمان نخواهند آورد و بهسبب گرفتن ربا و خوردن اموال مردم، عذابی دردناک در انتظارشان است. آنان منکر و دشمن پیام خداوند و کینهتوزترین دشمن مؤمنان و فسادکنندگان بر روی زمین هستند و خداوند آنان را لعن کرده است. سرانجام، خداوند ایشان را حزب شیطان میخواند.
اشرافیت یهود با پیامبران بنیاسرائیل دشمنی سختی داشتند؛ زیرا پیامبران، آیینی توحیدی را ابلاغ میکردند که با عقاید شرکآمیز آنان در تضاد بود. نقل است که یهودیان در یک روز، هفتاد پیامبر را به قتل رسانیدند و هنگامی که چند عابد زاهد برخاستند تا آنان را از این کار باز دارند، در آخر روز، آنان را نیز کشتند.
رنگ طلایی گوساله، چشم بنیاسرائیل را خیره کرد!
پس از درگذشت حضرتیوسف، بنیاسرائیل که از کنعان به مصر آمده و در آنجا ساکن شده بودند، گرفتار فرعونیان مشرک شدند تا اینکه با هدایت حضرتموسی توانستند از چنگ فرعون رهایی یابند و از مصر کوچ کنند. بنیاسرائیل در کوچ فراگیر خود از مصر، کولهباری از عقاید شرکآلود فرعونیان را بههمراه خود آوردند. مهارتها و فنون ساحران، تندیستراشان، بتگران و معماران بناهای شرکآلود فرعون از اندوختههایی بودند که بعدها میراث قوم بنیاسرائیل شدند.
بنیاسرائیل، بتگری و شرک و گوسالهپرستی خود را در زمان غیبت چند روزۀ حضرتموسی و جانشینی حضرتهارون آشکار کردند و این آخرینباری نبود که آنان به جانشین پیامبری ظلم کرده، از او نافرمانیکرده، او را ناتوان کردند و قصد قتل او را داشتند.
پیشتر، همان زمانیکه بنیاسرائیل با هدایت حضرتموسی از مصر خارج شدند، مادهگرایی و حسگرایی و گرایش به پرستش بتی محسوس و مادی درمیان آنان وجود داشت و قادر نبودند پیام یکتاپرستی حضرتموسی را درک کنند. آنان بهمحض برخورد با گروهی بتپرست، از حضرتموسی درخواست بتی برای پرستش کردند. قرآن کریم این تمایل عجیب را اینگونه بیان میفرماید: «و بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم، پس به گروهی رسیدند که بر بتهایی که داشتند روی آورده و گرد آمده بودند، گفتند: ای موسی، همانگونه که آنان معبودهایی دارند تو نیز برای ما معبودی قرار ده. گفت: حقّاً که شما گروهی هستید که نادانی میکنید.»
باوجود هشدارهای حضرتموسی، بنیاسرائیل به انحراف خود ادامه دادند و هنگامیکه حضرتموسی مدتی آنان را ترک کرد، این انحراف آشکار شد. شخصی به نام سامری که از اقوام حضرتموسی نیز بود، با سوءاستفاده از غیبت حضرتموسی آتش گرایش بنیاسرائیل به بتپرستی را شعلهور ساخت و آنان را به پرستش بتی به شکل گوساله فراخواند. این گوسالۀ طلائیرنگ، به گوسالۀ سامری معروف است.
اما چرا بنیاسرائیل به زردی گوسالۀ سامری رنگ میبازد؟
بسیاری از بنیاسرائیل تحتتأثیر فرهنگ و تمدن مصر و مردم مشرک آن با شرک و بتپرستی خو گرفته بودند؛ وگرنه یکتاپرستی را از پیامبران بزرگ الهی، اسحاق و یعقوب و یوسف آموخته بودند. مدرک مهم برای اثبات این مطلب، گوسالۀ طلایی است که درواقع، مدلی از دو بت مصری بهنام هاثور و آفیس بوده است.
در قرآن کریم خطاب به بنیاسرائیل آمده است: «و زمانیکه گفتید: ای موسی، هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا خدا را آشکارا ببینیم؛ پس صاعقه شما را فراگرفت؛ درحالیکه مینگریستید.» این آیه نیز نشان میدهد آنان بهشدت تمایل داشتند شیئی مرئی را پرستش کنند و هرگز نمیخواستند به خدایی ایمان بیاورند که با چشم دیده نمیشود. این سخنان، ریشههای اندیشۀ حسگرایانۀ بنیاسرائیل را مینمایاند.
پیغمبرکُشی، رسم دیرینۀ بنیاسرائیل
بعد از وفات حضرتموسی، بنیاسرائیل به فلسطین وارد شدند. آنان در اوج اقتدار حضرتسلیمان از شیاطین، سحر و جادو آموختند و بر میراث جادوگران مصری خود افزودند. ولی عقاید خود را تا زمان وفات حضرتسلیمان پنهان کرده و فرصت آشکارکردن نیافتند. آنان از وصی حضرتسلیمان نیز اطاعت نکردند و بار دیگر فتنهگری خویش را آغاز کردند. با نافرمانی از خداوند، هر فرد مصلح و عدالتخواهی را شکنجه و آزار دادند و بسیاری از پیامبران خدا را به قتل رساندند. بعدها در بابل نیز انحرافات دیگری را بر مفاسد پیشین خود افزودند و تعالیم تورات مهجور را بهدست تحریف سپردند و تلمود خودنگاشته را همراه پیشگوییهای انبیای پیشین و نشانههای ظهور پیامبر آخرالزمان، برای اهداف خود، راهنما قرار دادند.
با ظهور حضرتعیسی تلاش یهود برای قتل ایشان و سپس، انحراف آیین توحیدی حضرتعیسی آغاز شد. یهودیان اقدام به قتل حضرتعیسی کردند و گمان کردند که ایشان را به قتل رساندهاند. مدتی پس از عروج حضرتعیسی شروع به تحریف دین توحیدی ایشان کردند. شیوۀ عمل یهود، اینبار نیز انزوای وصی حقیقی حضرتعیسی و نشاندن جانشینی دروغین بهجای ایشان بود تا آسانتر بتوانند دین خدا را تحریف کنند.
جانشین دروغین حضرت عیسی(ع) و سرآمد تحریفگران دین توحیدی حضرت مسیح(ع)، پولس یهودی بود که به توبه و ایمان به مسیحیت تظاهر کرد. او اکنون در میان مسیحیان با عنوان پولس قدیس مشهور است و رسالاتی منسوب به او در کتاب مقدس موجود است که لحن کلامش را در آنها خطاب به یهود و بنیاسرائیل، برخلاف لحن کلام حضرت عیسی(ع)، بسیار دوستانه و حتی ستایشگرانه مییابیم.
یهودیان این برنامه را برای دین اسلام و در میان مسلمانان نیز تکرار کردند. آنان در میان مسلمانان نفوذ کرده و جانشین حقیقی پیامبر اعظم را گوشهنشین کردند و دین را بهدست تحریف سپردند. فرقهسازیها و چنددستگی مسلمانان درطول چندین قرن پس از ظهور اسلام، نشان از این فتنهگریها دارد.
تحريف دين، ايجاد اختلاف، شبهه افكني، خرافهگرايي، خشونت، قتل و كشتار مسلمانان و تخريب اماكن مقدس آنان از جمله اقدامات اين فرقه انحرافي است. اين فتنهگريها و فرقهسازيها تاكنون نيز ادامه دارد.
یعقوب، پسر اسحاق، بنیانگذار قوم بنیاسرائیل است که دوازده قبیلهاش به «اسباط اسرائیل» معروفند. یهودا، چهارمین پسر یعقوب، نماد خرد و قدرت است و در اسطورهها به عنوان فرمانروا معرفی میشود. یهود در قرآن بهعنوان قومی ناسپاس و حریص توصیف شدهاند که کتاب خدا را پنهان کرده و به شرک و بتپرستی میپردازند. آنها علاوهبر این، جنایات مختلفی هم در طول تاریخ انجام دادهاند از جمله قتل پیامبران، تحریف دین و تأثیراتشان بر مسیحیت و اسلام.