ششمین تکه از تاریخ
الیگارشی یهودی و مهاجرت یهودیان روسیه
الیگارشی زرسالار و نقشۀ جابهجایی دیگر: بهمنظور یافتن توضیح مناسبی برای بسیاری از رخدادهای اجتماعی و سیاسی چند قرن اخیر و حال حاضر، باید بهوجود پدیدهای به نام «الیگارشی زرسالاران یهودی»[1] توجه کنیم که بهعنوان کانونی منسجم، بزرگترین عامل بسیار مقتدر و متنفذ و همچنین فعال، در طول چند قرن اخیر جهان است.
این کانون، از اوایل قرن بیستم بر سیاست و اقتصاد ایالات متحدۀ آمریکا بهشدت چنگ انداخت و این اقدام، با برنامهریزی جدی انجام گرفت که در آن، مهاجرت میلیونی یهودیان روسیه و اروپای شرقی به آمریکای شمالی نقش اساسی را ایفا کرد. برای انجامدادن این نقشه بود که در روسیه و شرق اروپا، حوادثی اتفاق افتاد که مشابه حوادثی بود که در فاصلۀ جنگ جهانی اول و دوم، به مهاجرت گروهی از یهودیان به فلسطین و تأسیس رژیم صهیونیستی منجر شد. بررسی این حوادث، نشان میدهد زرسالاران یهودی و کانونهای دسیسهگر شریک با ایشان در غرب، برای ایجاد موج گستردۀ مهاجرت یهودیان به آمریکای شمالی، از حربههایی چون جعل متون ضدیهودی استفاده کردند و بهاینترتیب، روحیات ضدیهودی را در روسیه گسترش دادند و همزمان به قتلعامهای یهودیان روسیه دست زدند که به پوگرومها معروف هستند. دقیقاً از درون این فضا بود که صهیونیسم جدید ظهور کرد.
حمله های مرموز
پوگروم[2] واژهای روسی بهمعنی حمله و کشتار گروهی بهوسیلۀ گروه دیگر است. بهطور خاص، این واژه به حملاتی اطلاق میشود که در سالهای ۱۸۸۱ تا ۱۹۲۱ به مناطق یهودینشین روسیه صورت میگرفت.
از سال ۱۸۸۱ در روسیه و شرق اروپا حوادث مرموزی شروع شد که راز آن تاکنون روشن نشده است. گروهی از درون جنگلها، بهویژه در سرزمین اوکراین، به یهودیان حمله میکردند و آنان را میکشتند و سپس ناپدید میشدند . تلاش دولت روسیه برای کشف عاملان این جنایتها نیز به جایی نرسید. هیچکدام از تحقیقات پلیس روسیه و نیز مورخان، روشن نکرد که این افراد چه کسانی بودند و از کجا تغذیه و هدایت میشدند. نشریات وابستهبه یهودیان در غرب، دولت روسیه را به این قتلها متهم میکردند. لذا دولت روسیه «نارودنیکها»[3] را مسئول این حوادث میدانست؛ زیرا نارودنیکها که مهمترین جنبش انقلابی درمیان روشنفکران روسیه در دهههای۱۸۷۰و۱۸۸۰بودند، یهودیان روسیه را قومی بیگانه و انگل میدانستند که با بهرهمندی از انسجام درونی خویش و با حمایت یهودیان ثروتمند اروپای غربی، تودههای مردم روسیه را استثمار میکنند.
بعد از این ماجرا، بلافاصله تبلیغات بسیار گستردهای در رسانههای اروپای غربی و آمریکا دربارۀ این کشتارها شروع شد و موجی از همدردی عمومی را بهسود مظلومیت یهودیان ایجاد کرد. این موج، چنان قوی بود که حتی نویسندهای چون ویکتور هوگو،[4] طی عریضهای به دولت روسیه، خواستار عدالت و شفقت در حق یهودیان شد. بههرحال، تلاشهای فراوان تا آنجا نتیجه داد که مهاجرت میلیونی یهودیان روسیه به آمریکای شمالی در اذهان عمومی جهان و دولت آمریکا موجه جلوه کرد.
ما را کوچ دادند!
در تبلیغات آن زمان و در تاریخنگاری کنونی یهود، وانمود میشود که عمّال حکومت تزاری این کشتارها را انجام میدادند. سندی برای اثبات این ادعا وجود ندارد و قراین نیز چیز دیگری را نشان میدهد. مورخان دانشگاه عبری اورشلیم تأیید میکنند که کانونی مرکزی و سازمانیافته و پنهان این حوادث را هدایت میکرده است. قبلاً حکومت نیکلای اول را در روسیه سراغ داریم که با الیگارشی یهودی میانهای نداشت؛ ولی چنین حوادثی در آن زمان اتفاق نیفتاد. بهعکس، این قتلها درست در زمانی اتفاق افتاد که سرمایهداران بزرگ یهودی، مانند خانوادههای گوینزبرگ و پولیاکف،[5] طی دهۀ۱۸۷۰، نفوذ فراوانی در روسیه پیدا کرده بودند.
این حوادث، زمانی رخ داد که بدهی دولت روسیه به خاندان یهودی روچیلد[6] به مبلغ ۶۹میلیون پوند استرلینگ رسیده بود. این مبلغ در قرن نوزدهم بسیار هنگفت بود و برابر با میلیاردها پوند امروز است.
بههرحال، هم اصل ماجرای پوگرومها بسیار مرموز است و هم دربارۀ ابعاد آن بسیار اغراق شده و میشود. تعداد این پوگرومها زیاد نبود و اصلاً اهمیتی نداشت که بهعلت آن، میلیونها نفر یهودی از زندگی در منطقهای که دویست تا سیصد سال در آن حضور داشتند، چشم بپوشند و راهی سرزمینهای جدید شوند. قطعاً، پوگرومها نمیتوانست علت مهاجرتی چنین وسیع باشد. بیشک، در پشت این حادثه، سازمان مخفی نیرومندی قرار داشت که طبق برنامهای دقیق و با اهداف معین، یهودیان شرق اروپا را بهسوی مهاجرت به غرب هدایت میکردند.
امروزه، کاملاً روشن است که پوگرومها کار انقلابیون روس نبود. این گروههای مهاجم به دولت روسیه نیز وابستگی نداشتند؛ زیرا اگر کوچکترین سندی دال بر پیوند دولت روسیه با پوگرومها در دست بود، بیشک مورخان دانشگاه عبری اورشلیم و نویسندگان دانشنامۀ یهود و سایر منابع یهودی از آن استفاده میکردند. آنان حداکثر اتهامی که علیه دولت روسیه عنوان میکنند، بیتفاوتی یا همدلی با پوگرومهاست که این نیز پذیرفته نیست؛ زیرا دولت روسیه که از نقش احتمالی گروههای انقلابی نارودنیک در این حوادث و تبدیل آن به موجی از شورشهای دهقانی سخت نگران بود، بلافاصله کمیسیونهای ویژهای را برای بررسی پوگرومها و علل آن تشکیل داد و بهطور جدی، مسئله را پیگیری کرد؛ ولی نتوانست عاملان این جنایات سازمانیافته را شناسایی و معرفی کند. ایگناتف، وزیر کشور روسیه که از جناح سنتگرای اسلاوفیل بود، در گزارش مشروح خود به تزار نوشت که علت پوگرومها استثمار شدید تودههای فقیر روستایی بهوسیلۀ یهودیان است و واکنش مردم در اعمال خشونت، به شکلی اندوهبار بازتاب یافته است.

راز پوگرومها: «آمریکا، ارض موعود»[7]
در این دوران، بیش از ۴میلیون نفر یهودی در روسیه و شرق اروپا سکونت داشتند. یهودیانی که بعد از ماجرای انکیزیسیون، از شبهجزیرۀ ایبری مهاجرت کرده و اکنون شبکۀ بینالمللی یهود را تشکیل داده بودند.
این یهودیان مباشران املاک اشراف لهستان و اوکراین شدند و شریان حیات اقتصادی منطقه را بهدست گرفتند و تا آنجا قدرت یافتند که در اواخر قرن نوزدهم، مالک حدود ۱میلیون و۴۰۰هزار هکتار از اراضی مرغوب کشاورزی شرق اروپا شدند. آنان صرافان منطقه نیز بودند و شبکۀ وسیعی از میخانهها و میهمانخانهها را در تملک داشتند.
پوگرومها و موج مهاجرت بعد از آن، درست در زمانی اتفاق افتاد که تحولات اقتصادی شرق اروپا بهسود یهودیان نبود. شورشهایی که علیه اشراف لهستان و روسیه بهوقوع پیوست، سبب شده بود که بسیاری از آنان بگریزند و املاکشان مصادره یا مخروبه شود و مباشران یهودی، جایگاه سابق را در کشاورزی منطقه از دست بدهند.
دولت روسیه محدودیتهای شدیدی در راه فعالیت میخانهدارها و فروش مشروبات الکلی وضع کرده بود. آزادی سرفها (رعیتداران )،[8] یعنی تبدیل دهقانان از برده به رعیت نسبتاً آزاد، سبب شده بود قشر جدید مرفهی درمیان دهقانان ایجاد شود که در فعالیتهای پولی و تجاری شاغل شدند و صرافان یهودی را از روستاها بیرون راندند. دولت روسیه، مباشری املاک کشاورزی و فروش مشروبات الکلی را برای یهودیان ممنوع کرده و آنان را از این دو شاخۀ مهم اقتصادی که قبلاً کاملاً بهدست یهودیان بود، محروم کردند. بهعلاوه، از سال ۱۸۷۶، قانون نظام وظیفه در روسیه، برای همه ازجمله یهودیان، اجباری شده بود که در آن زمان، شرایط بسیار سختی داشت؛ بنابراین در روسیه و شرق اروپا، راه پیشرفت یهودیان به بنبست رسیده بود و درمقابل، در آمریکای شمالی، افق بسیار پهناوری درمقابل ایشان قرار داشت.
تمام این عوامل سبب شده بود که یهودیان از نظر اقتصادی به رکود برسند و امکانات گذشته را برای تکاثر ثروت نداشته باشند؛ بنابراین، آنان بهدنبال بهانهای بودند که شرق اروپا را تخلیه کنند و به سرزمینهایی بروند که از نظر اقتصادی شکوفا شدهاند.
در آمریکای تازه آباد شده، یهودیانی مانند یاکوب شیف و اگوست بلمونت و… نبض اقتصاد و سیاست را بهدست داشتند؛ ولی تعداد اندک آنان، متناسب با قدرت عظیم مالی و سیاسیشان نبود. درمقابل، در گوشۀ دیگر جهان، یعنی در روسیه و شرق اروپا، جمعیت انبوهی از یهودیان زندگی میکردند که تعداد ایشان در سال۱۸۵۰، حدود ۲٫۵میلیون نفر بود و در پایان سدۀ نوزدهم به حدود ۵ میلیون نفر رسید. زرسالاران یهودی غرب، نیازمند منتقل شدن این جمعیت انبوه یهودی به ایالات متحدۀ آمریکا و تبدیل شدن آنان به اهرم سلطۀ ایشان بر جامعۀ آمریکا بوده.
طبعاً، این مهاجرت انبوه و میلیونی در اوضاع عادی امکان نداشت و برای تحقق آن، به همدلی افکار عمومی و دولتهای غرب اروپا و ایالات متحدۀ آمریکا نیاز بود؛ وگرنه این انتقال عظیم جمعیتی، واکنش شدید مردم بومی را برمیانگیخت؛ بنابراین باید فضای تبلیغاتی مناسبی ایجاد میشد تا دولتهای اروپای غربی و آمریکا و مردم این کشورها، مهاجرت عظیم فوق را بپذیرند. پوگرومها و تبلیغات و مظلومنماییهای بعد از آن، بهانۀ لازم برای این مهاجرت بود.
بلافاصله پساز حوادث پوگروم و زمینهسازیهای سیاسی و تبلیغاتی، زرسالاران بزرگ یهودی، مانند بارونهرش[9] و روچیلدها[10]، مذاکره را با مقامات روسیه آغاز کردند. بارون هرش با دولت روسیه به توافق رسید که ظرف ۲۵ سال ترتیب مهاجرت ۴میلیون یهودی را بدهد و براساس این توافق، با سرمایۀ ۲میلیون پوند، سازمانی به نام «اتحادیۀ مستعمراتی یهود»[11] یا «ایکا» ایجاد شد.
فهرست مؤسسان این سازمان، نشان میدهد رهبری موج فوق، بهدست چه کسانی بوده است. مؤسسان ایکا، علاوهبر بارون هرش،[12] اعضای برخی خاندانهای بزرگ زرسالار یهودی معاصر هستند؛ یعنی خانوادههای روچیلد، کوهن، گلد اسمیت، کاسل، موکاتا و ریناش. بعد از مرگ بارونهرش، بارونادموند روچیلد متولی این سازمان شد.
بارونهرش با دولت آمریکا مذاکره کرد. این مذاکره دو سال طول کشید و سرانجام، پس از بذل و بخششهای فراوان، دولت آمریکا تسلیم شد و «بنیاد خیریۀ باروندوهرش»، باهدف اسکان یهودیان مهاجر در آمریکا، در این کشور آغاز بهکار کرد. بهاینترتیب، اولین گروه مهاجران یهودی، راهی آمریکا و کانادا شدند. این مهاجرت عظیم، بر سرنوشت جهان در قرن بیستم تأثیر تعیینکننده نهاد و تفوق کنونی یهودیان را سبب شد؛ درحدیکه امروزه، در کابینۀ دولت آمریکا چندین یهودی را در مناصب مهم وزارت و… میبینیم. این شکل از سلطۀ آشکار یهودیان بر دولت آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، برای آمریکاییان بههیچوجه تصورپذیر و هضمشدنی و پذیرفتنی نبود؛ ولی اکنون پدیدهای کاملاً عادی تلقی میشود و درمیان مردم آمریکا حساسیتی را برنمیانگیزد.
مهاجران، بنای دولت اسرائیل را پیریزی میکنند.
چنین بود که بر بستر جوسازیهایی که به بهانۀ «پوگرومها» صورت گرفت، جنبش جدید صهیونیستی پدیدار شد. سازمانهایی مانند «هیبت زیون» (عشق صهیون)، «بنی زیون» (اولاد صهیون)، «اهوت زیون» (برادران صهیون) و… ایجاد شدند. این جنبش درمجموع، به «هووی زیون» (عاشقان صهیون) معروف است. در این فضا بود که رسالههای متعددی دربارۀ تأسیس دولت یهود در فلسطین منتشر شد. «ناتان برنبائوم»[13] اصطلاح «صهیونیسم» را درست کرد و تئوریسینهای سیاسی مانند دکتر لئون پینسکر به فعالیت پرداختند. دکتر پینسکر در سال ۱۸۸۲، رسالهای به نام خود رهایی نوشت. او در این رساله گفت «یهودآزاری» در «یهودترسی» (جودا فوبیا) ریشه دارد که یهودی را موجودی ماورای انسان، چیزی مانند غول میبیند. برای اینکه این «جودا فوبیا» ازبین برود، باید یهودیان، کشور خاص خود را داشته باشند و به آنجا مهاجرت کنند. روح و جوهرۀ این رساله، «اقتدار دولت یهود» است. مثلاً پینسکر میگوید: «قدرت، از آن کسانی است که اعمال قدرت میکنند. برنبائوم نیز رسالۀ نوزایی ملی در یهود را نوشت و خواستار تشکیل کنگرۀ جهانی یهودیان شد. سرانجام، این موج به هرتسل و کنگرۀ صهیونیستی انجامید.
مهاجرت تودۀ انبوه و متراکم یهودیان روسیه و اروپای شرقی، حربهای در دست زرسالاران یهودی بود که برای تحقق طرحهای جهانوطنی آنها و بههمریختن ساختار اجتماعی و سیاسی اروپا و نیز صدور جمعیت انبوه به قارۀ آمریکا انجام گرفت. به یقین میتوان گفت هیچ عامل دیگری مانند این مهاجرت، به اقتدار جهانشمول زرسالاران یهودی که نوعی نظام قبیلهای یا اربابرعیتی نوین را در رابطه با بخش مهمی از یهودیان جهان محفوظ داشتهاند، کمک نکرد. بنابراین، سادهاندیشی است اگر ماجرای مشکوک و بسیار پیچیدۀ پوگرومها و پیامد عظیم آن، یعنی موج میلیونی مهاجرت یهودیان شرق اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به یهودستیزی روسها نسبت داده شود. این موجی است از جابهجاییهای جمعیتی که با تاریخ زرسالاری جهانی در پیوند است و جزیی است از نظام جهانی نوینی که با سرمایۀ انباشتۀ این طبقۀ جدید جهانوطن آفریده میشد. یهودیان روسیه و شرق اروپا، کانون جمعیتی مناسب و مستعدی بودند که میتوانستند از آنان بهعنوان مهمترین معدن نیروی انسانی و مطیع خاندانهای مقتدر یهودی غرب بهرهبرداری کنند و برای ایجاد این مهاجرت سازمانیافته، به پوگرومها نیاز بود.
افسانۀ پوگرومهای روسیه و شرق اروپا در قرن ۱۹ اتفاق افتاد و بهانه و ابزاری برای جابهجایی میلیونها یهودی به آمریکا و فلسطین شد. کانونهای یهودی مقتدر (مانند روچیلدها و بارون هرش) برای تأمین اهداف سیاسی و اقتصادی، این مهاجرتها را سازمانیافته طراحی کردند. پوگرومها بهانهای برای جلب همدردی جهانی و تغییر جمعیتی بوده و به تأسیس رژیم صهیونیستی و تأثیرپذیری آمریکا از یهودیان منجر شده است. بر همین اساس یهودیان در تغییر ساختارهای اجتماعی و سیاسی جهان نقشی سیستمی ایفا کردهاند
[1]. Jewish Plutocracy Oligarchy.
[2]. Pogrom.
[3]. نارودنیک ها(populists): جنبشی اجتماعی در طبقۀ متوسط روسیه در دهه های 1860 و 1870 بود که برخی از اعضای آن به تبلیغات انقلابی علیه حکومت تزاری می پرداختند. ایدئولوژی آن ها به نارودنیچستوو موسوم بود. این واژه از کلمۀ روسی نارود به معنی مردم گرفته شده است که اغلب به «پوپولیسم» نیز ترجمه می شود. شعار معروف نارودنیک ها»به راه مردم می رویم بود اگرچه این جنبش در زمان خود دستاوردهای کمی داشت، اما نارودنیک ها اجداد سیاسی و روشنفکری سوسیالیست های انقلابی بودند که تاریخ روسیه را در سدۀ بیستم عمیقاً تحت تأثیر قرار دادند.(به راه مردم میرویم، ب، س، ایتنبرگ، دانشنامۀ تاریخی شوروی؛ مسکو (1983-1972)).
[4]. Victor Hugo.
[5]. The Polyakov family.
[6]. Rothschild.
[7]. America The Promised Land.
[8]. رعیتداری ، سرفداری یا سرواژ(Servage) خدمت اربابان زمیندار خود میگذاردند. رعایای خدمتگذار در نظام سرواژ به زمین پابستهبودند، بخشی از دارایی ارباب بودند و پایینترین رسته اجتماع در نظام فئودالی شمرده میشدند. خدمت آنها تنها کشاورزی نبود و جنگلبانی، کار در معدن، گذراندن مردمان و بار از دو سوی رودخانه و صنعت را نیز دربرمیگرفت. رعیتداری در پایان امپراتوری روم شکلگرفت و در کشوری چون فرانسه در سده پانزدهم میلادی در عمل از میان رفت. اگرچه اثر آن تا دو سده پس از آن هنوز برجای بود. همچنین پس از رنسانس رعیتداری در بیشتر اروپای غربی از میان رفتهبود، حال آنکه در اروپای مرکزی و همچنین اروپای شرقی توانمند شدهبود. در روسیه تا سدۀ نوزدهم رعیتداری پابرجا بود. همچنین در اسکاندیناوی که هرگز نظام فئودال در آن شکل نگرفتهبود رعیتداری نیز نبودهاست.
[9]. Baron Hirsch
[10]. Rothschilds
[11]. Union of Jewish colonial.
[12]. Baron Hirsch.
[13]. Nathan Birnbaum