آمریکا: قلمرو اصلی صهیونیسم با پادشاهی راکفلرها
قلمرو اصلی نفوذ یهودیان در سرزمینهای استعماری بهویژه در اوایل دورۀ سرمایهداری در نیمکرۀ غرب بود. آمریکا با وسعت خیرهکنندهاش اساساً سرزمین یهودیان است. «ایالات متحدۀ آمریکا تا مغز استخوان از روح یهودی انباشته است».
کشف آمریکا بهنحو خارقالعادهای با یهودیان ارتباط دارد. «چنین بهنظر میرسد که دنیای جدید به کمک آنها و فقط برای آنها در افق دید کاشفان قرار گرفت و گویی، کریستف کلمب و دیگران عملاً مدیران اجرایی قوم یهود بودند تا آنها را به این سرزمینهای تازهکشفشده برسانند. آمریکا درست در همان سالی کشف شد، که یهودیان اسپانیایی بیخانمان شده بودند و سالهای پایانی سدۀ پانزدهم و سالهای آغازین سدۀ شانزدهم، ادواری بود که در آن میلیونها یهودی به ترک خانههایشان مجبور شده بودند و بسیاری از آنها پا به این سرزمین جدید گذاشتند.
اولین بازرگانان آمریکا یهودی بودند. یهودیان اولین نهادهای صنعتی را در آمریکا بنیان نهادند. از همان سال ۱۴۹۲، یهودیان پرتغال در سنتتامس اقامت گزیدند و در همانجا، به اولین مالکان اراضی بزرگ کشاورزی بدل شدند. آنها تعداد زیادی کارخانۀ شکر راهاندازی کردند و سیاهپوستان را بهخدمت گرفتند. در برزیل نیز نفوذ اقتصادی و سیاسی یهودیان بهخوبی مشهود است و بخش چشمگیری از ثروتمندان و بازرگانان برزیل را یهودیان تازهمسیحیشده تشکیل دادند.
البته، بسیاری از یهودیان که بهظاهر وانمود میکردند مسیحی شدهاند، در خفا کماکان یهودی مانده بودند. آنها در برزیل باقی ماندند و موقعیت و ثروت خود را حفظ کردند و همانها بودند که این کشور را در زمینۀ صنعت تولید شکر به اوج رسانیدند و در تجارت سنگهای قیمتی نیز اعتبار و مقام والایی به ارمغان آوردند. با اینهمه، سال۱۶۵۴، نقطۀ عطفی در تاریخ روابط آمریکا و یهودیان است؛ چون درست در همین سال بود که تعداد چشمگیری از یهودیان برزیل در دیگر نقاط آمریکا سکنی گزیدند و بدینترتیب، مرکز ثقل را نیز تغییر دادند. قصۀ حضور یهودیان در مستعمرات فرانسه مانند مارتینیک جزایر کودالوپ و سن دومینگو، مشابه حضور آنها در مستعمرات انگلیس و هلند است. در مستعمرات فرانسه و انگلیس، یهودیان بر صنعت تولید شکر مسلط بودند و بزرگترین تاجران این کالا بهشمار میآمدند. اولین مزرعۀ بزرگ کشت و تصفیۀ نیشکر در مارتینیک در سال ۱۶۵۵، توسط «بنیامین کاکوشا» احداث شد که با۹۰۰تن از همدینان و ۱۱۰۰برده از برزیل به آنجا گریخته بود.
راکفلرها، سلاطین بیتاجوتختِ آمریکا
خاندان یهودی راکفلر از خاندانهای بزرگ و ثروتمند یهودی و از رهبران فرهنگی و اقتصادی دنیا بهشمار میآیند. البته نمیتوان با نگاهی سطحی، به میزان نفوذ یهود در نظامهای سرمایهداری و جهانوطنی پی برد. بالطبع، این موضوع دربارۀ راکفلرها هم صادق است؛ یعنی شما راکفلرها را بهعنوان مسیحیان پروتستان میشناسید؛ نه یهودیان سرمایهسالار.
راکفلرها در بسیاری از صنایع و مؤسسات اقتصادی و فرهنگی، سهامدار یا مالک هستند و از بزرگترین صاحبان چاههای نفت در آمریکا بهشمار میروند.
بیل راکفلر (۱۸۱۰ تا۱۹۱۰) مردی که پایش را حتی در مدرسۀ پزشکی نگذاشته بود، خود را دکتر معرفی میکرد. او زندگیاش را با فروش شیشههای داروی معالجۀ سرطان یا هر مرض دیگری میگذراند (دکتر ولیام.ا.راکفلر متخصص معروف سرطان) بیل در ۲۶فوریه۱۸۳۷ با الیزاد اویسون (دختر یک کشاورز) ازدواج کرد. او شش فرزند داشت به نامهای لوسی، جان، ویلیام، ماریان، فرانسیس و فرانکلین. بیل بهدلیل متهمبودن به جرمهایی از قبیل دزدی اسبان همسایه و تجاوز، نمیتوانست زیاد همراه خانواده باشد؛ بنابراین تربیت فرزندان بهکلی به گردن الیزا بود.
جان دیویسون راکفلر در ۸ژوئیه۱۸۳۹ در ریچفورد نیویورک متولد شد. بهدلیل دوربودن پدرش تلاش میکرد در تأمین مخارج خانواده کمک کند. بنابراین، در ۷سالگی، شروع به پرورش بوقلمون کرد. در ۱۳سالگی، به یکی از کشاورزان،۵۰ دلار وام با بهرۀ ۷درصدی داد و در ۱۶سالگی، در شرکت هویت وتوتل کتابدار شد. در ۱۸سالگی، شرکتی به نام کلارت راکفلر تأسیس کرد. او هرگز در مسائل اقتصادی شکست نخورد. جان یکی از شرکتهای نفتی بزرگ جهان را که به استاندارد اویل معروف است، در اختیار گرفت.

در سال ۱۹۱۲، چهرۀ جدیدی در صحنه ظاهر شد که نامش «آی وی لی»(Ivy Lee) بود… بدون ای وی لی، تجارت آمریکا نمیتوانست آنچه امروز هست، باشد. مردم آمریکا که ازنظر تاریخی، به متلاطمترین تحولات واکنش کُندی نشان میدهند، در سال ۱۹۱۲، از این اشراف چپاولگر بسیار خشمگین شدند. آی وی لی به این اشراف نشان داد که چهطور میتوانند به بقای خود ادامه دهند و همچنان کامیابی کنند. همۀ آنچه لازم داشتند، ارائۀ اندیشهای جدید بود…آی وی لی(Ivy Lee) جان راکفلر را به سکههای۱۰سنتی درخشانی مجهز ساخت که جان، وقتی در برابر دوربین خبرنگاران قرار میگرفت، اغلب با اشتیاق، آنها را در میان حضار توزیع میکرد. او دیگر آدمی ناخنخشک و مادی بهحساب نمیآمد؛ بلکه آقایی جا افتاده و مهربان محسوب میشد. تشکیل بنیاد راکفلر در ۱۹۱۳ در تغییر افکار عمومی حتی از طرح ۱۰سنتی هم مؤثرتر بود و آی وی لی کاملاً از آن حمایت کرد. بعداً تعدادی از صاحبان صنایع از این جریان بنیادسازی تقلید کردند.»
برنامۀ دیگری که جان درنظر داشت، شرکت عمران جنوب بود که به گفتۀ هولبروک (زندگینامهنویس) «گستاخانهترین و علنیترین تلاشی است که تاکنون برای زمینخواری صورت گرفته است.» (در شرکت عمران جنوب، راکفلر قراردادهایی را با خط راهآهن اری پنسیلوانیا و راهآهن مرکزی نیویورک منعقد کرد و آنها را ملزم ساخت برای تمام محمولههای نفتی راکفلر در مقابل رقبای او تخفیف قائل شوند و جان درقبال این تخفیفها، وعدۀ حمل مقادیر عظیمتری از کالاها را به آنها میداد). شرکت عمران جنوب بهدلیل این کارش بهعنوان «یکی از عظیمترین و خطرناکترین دسیسههایی نامیده شد که تاکنون بهعمل آمده است» و مجلس مقننۀ پنسیلوانیا، امتیاز فعالیت تجاری آن شرکت را لغو کرد. جان راکفلر با رقبایش بدینگونه عمل میکرد که اول به آنها پیشنهاد میداد «پالایشگاهت را نقداً به من بفروش و در ازای آن، به تو از استاندارد اویل سهم میدهم و اگر به ما ملحق نشوی، خردت میکنم.» دیگر روشی که علیه رقبایش انجام میداد، انفجار پالایشگاههای آنها بود. (برای مثال، پالایشگاه بوفالوی نیویورک).
از دیگر فعالیتهای جان، پرداخت رشوه بود. او شهردار و انجمن شهر بیون و بسیاری از اعضای هیئت مقننۀ نیوجرزی و اوهایو و تعدادی از سیاستمداران مهم واشنگتن را خریده بود. آشکارترین تلاش جان برای پرداخت رشوه، زمانی صورت گرفت که دادستان کل اوهایو از دریافت یکصدهزار دلار رشوۀ استاندارد اویل، در مقابل متوقفساختن تقاضای تعقیب شرکت، به اتهام فساد سر باز زد که البته، دادستان پاداش درستکاری خود را با از دستدادن مقام خویش گرفت!
جونیور، تنها پسر جان بود که در سال ۱۸۷۴، متولد شد. او شخصی بود کوتاهقد و شکمگنده و خجول. جونیور در امتحان ورودی دانشگاه شکست خورد؛ اما چندی بعد در دانشگاه براون براوپینس، دانشجوی ممتاز شناخته شد که اعتراض شدید سایر دانشجویان را در پی داشت. (پدر جونیور یکی از شرکای اصلی دانشگاه براون بود).
جونیور۱۰ سال با ابی الدریچ، دختر سناتور نلسون الدریچ، سناتور ایلت رودایلند، دوست بود و سرانجام با او ازدواج کرد. این ازدواج، بهنفعِ علایق راکفلر تمام شد؛ چون سناتور الدریچ، بهترین دوست استاندارد اویل در کنگرۀ آمریکا شد. چند سالی پس از آنکه راکفلر از دانشگاه فارغالتحصیل شد، عضو هیئتمدیرۀ چند شرکت بزرگ آمریکا، مثل شرکت فولاد ایالات متحده، نشنال سیتی بانک، راهآهن دلاویر، لاک اوناوغرب، شرکت سوخت و آهن کلرادو شد. او بسیار ثروتمند بود و بهجهت رفتارهای غیرانسانی و کشتار کارگران، برای مدتی در اذهان منفور شده بود.
غالب مردم جان.د.راکفلر و وارث او (جونیور) را بشردوست و خیرخواهِ انسانها میپندارند. حقیقت این بود که جونیور، برای خلاصی از مالیات، بهدنبال راهی بود که بعدها متوجه شد بخشش ۱۵درصد از درآمد خود برای امور خیریه، بسیار سودمندتر از آن است که به موجب قوانین ادارۀ مالیات بر درآمد داخلی، برای همۀ دارایی خود مالیات بپردازد. (البته، هدایایی که جونیور بخشش میکرد، بسیار بیش از مبلغ واقعی خود قیمتگذاری میشد!)
رئیس رئیسجمهور امریکا
نلسون الدریچ راکفلر، دومین پسر از پنج پسر جونیور بود که در سال ۱۹۰۸، متولد شد. نلسون در سال ۱۹۶۵، لایحهای را به مجلس تحمیل کرد که به موجب آن،۲۵۰میلیون دلار از بودجۀ دولت، برای ایجاد بزرگراهی اختصاص یافت که از مجاورت قرارگاه راکفلرها میگذشت. این بودجۀ دولتی فقط منافع مخصوص راکفلرها را تأمین میکرد و بس. نلسون، چهارمرتبه به فرمانداری نیویورک برگزیده شد. او همچنین یکی از مدافعان بیپردۀ جنگ ویتنام و طرفدار تقویت جناحهای نظامی راستگرای آمریکای لاتین بهمنظور تثبیت اوضاع اقتصادی این کشورها بود و نیز حامی گسترش سیستم ضدموشکی محسوب میشد. بسیاری او را رئیسِ رئیسجمهور آمریکا مینامیدند.
لورنس اسپلمن راکفلر سومین پسر جونیور است که در سال۱۹۱۰، متولد شد. لورنس، خود را «سرمایهدار جسور» مینامید؛ اما لقب «سوداگر جنگ»، بیشتر برازندۀ بود. فهرست داراییهای لورنس در نشریۀ فورچون در شمارۀ ۱۹۵۵ چنین ذکر شده: «ریاکشن موتورز، سازندۀ موتورهای موشکی (۲۱درصد)، هواپیمایی مارکارت سازندۀ موتورهای جت (۲۰درصد)، هوانوردی والاس، سازندۀ پرههای موتورهای جت (۲۷درصد)، سوخترسانی پرواز، شامل خدمات سوخترسانی هواپیمایی (۳۰درصد)، صنایع آزمایشگاهی هوایی مربوطبه تحقیقات الکترونیک (۲۴درصد)، خطوط هوایی نیویورک (۳درصد)، هلیکوپتر پیاسکی (۱۷درصد) و متحدان گسترش هستهای (۱۷درصد).

جنگ کره هم درست مثل جنگ جهانی دوم، مایۀ شعف لورنس راکفلر بود. شرکت جیسی مک دونل را که لورنس خریده بود، دست به تولید جتهای جنگی فانتوم زد که ایالات متحده را قادر میساخت فضای کشور کره را در اختیار بگیرد. این جنگها در چند برابرشدن قیمت سهامهای شرکت برادران راکفلر بسیار مؤثر بود.
وینتروپ راکفلر، چهارمین پسر جونیور است که در سال ۱۹۱۲ متولد شد. وینتروپ، مستقلترین فرد از پنج برادر راکفلر است. او بیشتر در پی رؤیاهای شخصی خود بود تا خوابهایی که پدرش برای او دیده بود. وینتروپ بیشتر از همۀ برادرانش مدافع تشدید جنگ ویتنام بود. او بیشتر اوقاتش را در باشگاههای شبانۀ نیویورک سپری میکرد؛ بهطوری که جنجال زندگی اشرافی او موضوع صفحۀ اول مطبوعات شد.
دیوید راکفلر
دیوید راکفلر کوچکترین فرزند جونیور در سال ۱۹۱۵ به دنیا آمد. کلمهای که جونیور بیشازهمه به فرزندانش آموخته بود، کلمۀ «مناسب» بود. «شما نباید هیچگاه کاری را که مناسب نیست، انجام دهید» (مناسب در زبان انگلیسی بهمعنای اختلاس و چاپیدن نیز هست-APPROPRIATE). دیوید فقط به پول فکر نمیکرد؛ بلکه بهطور تماموقت مجذوب ادارۀ امور مربوطبه گردش پول بود. او درحقیقت «میزبان» امور مالی خاندان راکفلر بود.
اعطای افتخار «میزبانی» به دیوید بدانمعنا بود که او برجستهترین فرد در میان راکفلرهاست. محلی که دیوید از کودکی در آن بزرگ شد، بهگونهای بود که انگار قصری است حراستشده و مستحکم. دیوارهای سنگی رفیع و دروازههای آهنی بزرگ و محافظان گوشبهزنگ، سگهای پلیس و کیلومترها سیم خاردار، این قصر را به مکانی مقدس تبدیل کرده بود. این قصر اُرگ بسیار بزرگی داشت که آهنگهای مذهبی را با آن مینواختند. جونیور و پدرش تمایلات مذهبی زیادی از خود نشان میدادند.، آنان در ظاهر پیرو کلیسای فرقۀ پروتستان بودند. هر چیزی که موجب ناراحتی راکفلرها میشد، باید از آن خانه بیرون میرفت؛ برای مثال، خط آهنی که از کنار زمین گلف میگذشت، مایۀ رنجش خاطر اعضای فامیل شده بود؛ لذا با صرف هزینۀ ۷۰۰هزاردلاری مسیر آن را تغییر دادند.
دیوید روی فرشهای ایرانی خریداریشده از خاندانهای شاهی اروپا که از تاروپود طلا و نقره بود و نیز روی فرشهای ابریشم راه میرفت. منزلی که دیوید در آن بزرگ شد، بیمارستانی بزرگ و مجهز داشت و خانهای که دیوید در آن پرورش یافت، بیشتر شبیه نمایشگاه هنری بود تا خانۀ مسکونی. این خانه حاوی نقاشیهای نقاشان معروف بود و همین طور کتابخانهای عظیم داشت. دیوید میگوید: «پدر میخواست ما در محیطی فرهنگی رشد کنیم.» اما، مشکل بتوان باور کرد که دلیل جونیور از جمعآوری اینهمه گنجینه همین بوده است. درواقع، آثار هنری وسیلۀ بسیار خوبی برای فرار از مالیات محسوب میشد.
درست همان طور که جونیور مانند گیاه گٌلخانهای بزرگ شد، دیوید هم بههمان ترتیب رشد کرد. دیوید در ۱۹۴۰ درجۀ دکتری اقتصاد را از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد که خانوادۀ راکفلر آن را تأسیس کرده بودند.
در مارس۱۹۵۳، دیوید یکی از نخستین سخنرانیهای مهم خود را ایراد کرد و در آن برای «کاهش فوری و شدید تعرفهها و محدودیتهای تجاری توسط ایالات متحده، لغو عوارض گمرکی که لازمۀ گسترش اقتصادی و ترقی معیارهای زندگی در جهان است» درخواست کرد. درواقع، دیوید اصلاً علاقهای به ترقی معیارهای زندگی در جهان نداشت. او به خودش علاقهمند بود. دیوید و خانوادهاش سه شرکت از هفت شرکت بزرگ نفتی جهان را در اختیار داشتند.

«دیوید راکفلر، رئیس «چیس مانهاتان بانک»، رئیس شرکت بینالمللی چیس، رئیس شرکت مورنینگ ساید هایتس، رئیس صندوق برادران راکفلر، رئیس موزۀ هنرهای معاصر، رئیس دانشگاه راکفلر، رئیس هیئت اجرایی خدمات بینالمللی، قائممقام کمیتۀ امورمالی و بازرگانی کمیتۀ مشورتی شهردار نیویورک، مدیر صندوق سیلانتیک، مدیر هیئت نظار هاروارد، قائممقام و مدیر شورای روابط خارجی، مدیر شرکت بی.اف.گودریچ، مدیر شرکت اقتصاد پایۀ بینالمللی، مدیر شرکت آزمایشگاه الکترونیک، مدیر شرکت قند و شکر یونتاآلگر، … البته این فهرست ریاستها و مدیریتها و عضویتها و مالکیتها و… انگار تمامی ندارد؛ اما برای اینکه بفهمیم معنی و مفهوم آنها و محدودۀ قدرت و اختیار او چگونه است، بهتر است کمی دربارۀ فقط یکی از این نمونهها، یعنی بانک چیس مانهاتان صحبت کنیم.
چیس مانهاتان بانک، در سال۱۹۵۵، از ادغام دو بانک چیس و مانهاتان بهوجود آمد. «ریاست هیئتمدیرۀ بانک را مک کلوی، بهعنوان نمایندۀ منافع خانواده راکفلر، بهعهده گرفت.» این آقای «جان جی.مک کلوی» درعینحال که رئیس بانک جهانی بود و در آن نفوذی قاطع داشت ، لذا میتوان فهمید که بانک جهانی هم تحتسیطرۀ منافع خانوادۀ راکفلر به انجام امور بانکی جهان میپرداخت. «از پنج برادر راکفلر، چهار نفرشان، مدتی در بانک مشغول شدند… و دیوید که از همه جوانتر بود، در سال۱۹۴۶ وارد بانک شد، با این تصمیم که همانجا بماند.» ساختمان بانک «آسمان خراش۶۰ طبقهای است از آلومینیوم و شیشه که بزرگترین بنای بانک در دنیا بود.»
راکفلر در عرصۀ بینالمللی بلندپرواز بود و بین او و بانکش با شورای روابط خارجی در نیویورک، روابط پیوستۀ نزدیکتری برقرار شد. شورای روابط خارجی از اواخر دهۀ۱۹۴۰ تا۱۹۵۰، رفتهرفته از زیر نفوذ مورگانها خارج شد و بیشازپیش، تحتسلطۀ راکفلرها قرار گرفت. پدر دیوید پولهای زیادی به شورای روابط خارجی داد. در سال ۱۹۵۵، مککلوی، همزمان با ریاست بانک چیس، ریاست شورای روابط خارجی را هم بهعهده گرفت و در سال ۱۹۶۹ تا۱۹۷۰، دیوید راکفلر، جانشین مککلوی در هر دو سمت شد.
دیوید راکفلر همچنین، در سال۱۹۵۴، بهاتفاق پرنس برنهارد و دیگران، کنفرانس بیلدربرگ را بنیانگذاری کرد که در آن، سیاستمداران، بانکداران و بازرگانان غربی، سالی یکبار دور هم جمع میشدند.
کمیسیون سه جانبه، بزرگترین ارکست سمفونی الیگارشی سرمایه سالار صهیونیستی در تاریخ:
تشکیل کمیسیون سهجانبه هم در سال ۱۹۷۲، به ابتکار دیوید راکفلر صورت گرفت که مهمترین و بزرگترین ساختار نظام مند برای غرب اروپا-ژاپن و آمریکا بود و تمام هویت مالی، فرهنگی، هنری و خبری-رسانهای برای تعامل یکسان جهت پیشبرد اهداف استعماری و حاکمیتی الیگارشیها و تامین منافع به صورت مستقیم از مهمترین ابتکارهای راکفلرها خصوصاً دوید راکفلر بود. کمیسیون سه جانبه برای همسان سازی ارکستر استعماری جهان غرب تشکیل شد و قرار است این هماهنگی میان تمام سازها از فرهنگ-هنر-رسانه-سیاست و همه و همه به رهبری ارکست، همساز و هارمونیک بنوازند و جایی مثل حمایت از اسرائیل، بدون فالش و خطا، همگی به صورت دقیق این کار را چه مخفیانه و چه آشکارا انجام دهند. در اینجا دیگر یک هزینهکرد وحشتناک زیاد برای جنگ افروزی از طریق هنر و هنرمندان سرکوب نمیشود و یا مقاله ای علیه این جنگ افروزی منتشر نمیشود و بزرگترین مراجع علمی هم به توضیح و دلایل و منافع اقتصادی این جنگ افروزی اشاره میکنند تا هیچ مانعی در تصمیمات الیگارشی در هیچ گوشهای بوجود نیاید.
بانکداری نوین، همان شایلوک رباخوار در لباس شیک و کروات
شالوک در نمایشنامه ویلیام شکسپیر فقید نماید و مظهر رباخواری یهودیان و منفور بودن و نفرت فزایندۀ اروپایی ها از یهودیان بود، اکنون نیز همان ساختار و روش تاریخی در قرض دادن و به تبع دادن پول به عنوان قرض گرفتن مواردی به عنوان جایگزین و ضمانت و قرار برای بازگرداندن پول در زمانی مشخص با سود ربوی دقیقی که تعیین میشود و در قرارداد مشخصی میآید که اگر پول و سود آن در تاریخ مشخص داده نشود یا تضامین برای قرض دهنده باشد که عموماً تضامین بیش از 3برابر درنظر گرفته میشده و یا مابه ازای آن اگر حکومت یا فردی ذی نفوذ است اعتبارات ملکی یا سیاسی خاصی را برای الیگارشی سرمایه سالار تامین نماید. این عبارت؛ خلاصۀ تمام استعمار و اقتصاد و فرهنگ و هویت مغرب زمین است و این الیگارشیها و با در دست داشتن شریانهای اصلی مثل شرکتهای تامین نیاز روزمره و بانکها به عنوان مرکز تنظیم قرارداد ربا و پول دادن و گرفتن و اسلحه سازی برای تهدید و ارعاب در صورت پس ندادن پول و جایگزین کردن با اعتبارات سیاسی و اقتصادی میباشد.
در کتاب رباخواران فصلی دربارۀ نژادپرستی (آپارتاید) وجود دارد که بهعنوان نمونهای میتوان فهمید که این متمدنان ثروتمند و مجهز به پیشرفتهترین وسایل الکترونی و علمیترین روشهای محاسباتی، چقدر وحشیانه و خونخوارانه با مسائل انسانی برخورد میکنند. «آفریقای جنوبی درواقع بهشت بانکداران بهشمار میآمد؛ زیرا سرزمینی بود طلاخیز… و کارگرانی که هیچوقت اعتصاب نمیکردند.» چون کمترین اعتراض در آنجا، با گلوله پاسخ داده میشود و این هم بدان علت است که سفیدپوستان، متمدن و مسلح و سوار بر قدرتند، درحالی که سیاهان باید مطیع و فعال فقط کار کنند تا آقای راکفلر، همچنان به انواع و اقسام ریاستها و مدیریتهای خود برسد و در همۀ دانشنامههای بزرگ دنیا هم او را بهعنوان «بشردوست» قلمداد کنند. البته اینها، همه خرج دارد و هزینۀ آن از طلا و الماس و خون سیاهان آفریقای جنوبی و تنگستن ویتنام و نفت و گاز خاورمیانه و مخصوصاً عراق و تریاک افغانستان و مواد دیگر از نقاط دیگر و حیاط و هستی و آزادی و خون و گوشت و استخوان انسانها از سراسر عالم باید تأمین شود.
«در اوایل دهۀ۱۹۷۰ تا۱۹۸۰، کار وامدادن به آفریقای جنوبی، شتابی تازه گرفت. سیتی بانک اکنون در این کشور هم مانند دیگر نواحی دنیا، بهعنوان بزرگترین وامدهندۀ آمریکایی، بر چیس مانهاتان پیشی گرفته بود… دولت آفریقای جنوبی خصوصاً در این موقع که بیش از پیش در جهان، منزوی شده بود، از وامهای آمریکایی استقبال میکرد.»
دیوید، علاقهمند به امور بینالمللی بود و این موضوع، هنگامی بیشتر آشکار شد که بهعنوان عضو اصلی و پایهگذار انجمن مخفی چندملیتی که خود را بیلدربرگ مینامید، شناخته شد. جلسات این انجمن کاملاً مخفی انجام میشد.
یکی از سازمانهای مهم دیگری که دیوید راکفلر به آن تعلق دارد، سازمانی است که ازنظر برخی «وزارت خارجۀ واقعی ایالات متحده است»، شورای روابط خارجی (CFR) آمریکا. دیوید، یکی از مدیران این شورا بوده و نباید نفوذ این سازمان را در جهتدادن به سیاست خارجی آمریکا دستِکم گرفت. حق اشتراک در این شورا، حداقل۱۰۰۰ دلار است و در ازای آن، مشترکین در جریان اطلاعات محرمانۀ مربوطبه بالاترین مسائل دولتی و امور مالی قرار میگیرند. اعضای شورای روابط خارجی، مرتباً در منصبهای مهم صنایع و دولت جابهجا میشوند. نفوذ دیوید در شورای روابط خارجی خیلی زیاد است و ۱۲ نفر از۲۰ نفر هیئت امناء بنیاد راکفلر، عضو شورای روابط خارجی هستند. در ۱۹۶۵، دیوید به سازمان دیگری به نام کمیتۀ واقعی و دائمی صلح در آسیا ملحق شد تا دربارۀ سیاستهای جنگی لیندون جانسون در ویتنام همفکری کنند.
دیوید میخواست محل بازار سهام نیویورک را تغییر دهد و برای رسیدن به این مقصود، در پی ایجاد ساختمان۱۱۰ طبقهای اداری بود تا تشکیلات مفروضی، به نام مرکز تجارت جهانی را در آن مستقر سازد. برای انجام همۀ این کارها، لازم بود تعدادی کسبۀ خردهپا و تارومار و هزاران خانوادۀ کمدرآمد آواره شوند. دیوید در ۱۹۵۷، برای اتحادیۀ بانکداران ارگانزاس سخنرانی کرد و خواهان ایجاد نگاه توسعۀ منطقهای برای خاورمیانه شد. دیوید گفت هزینۀ ایجاد چنین سازمانی را باید کشورهایی نظیر ایران، عراق، کویت، قطر و عربستان سعودی، تأمین کنند و وجوه مدنظر، علاوهبر مصارف مختلف، باید برای تعریض کانال سوئز بهکار برده شود تا عبور نفتکشها از کانال میسر شود. بهعبارتِدیگر، ملتهای خاورمیانه باید پول خود را خرج کنند تا دستوبال شرکتهای استاندارد اویل برای ربودن نفت از کشورهایشان بازتر شود.
دیوید، فرصتهای بسیاری برای مشاغل دولتی داشته است؛ اما همواره از آن امتناع کرده. لازم نیست دیوید برای نیل به اهداف خود، بهطور مستقیم، وارد سیاست شود. بسیاری از وردستهای سابق راکفلرها، در مقامات کلیدی دولت قرار میگیرند و این اشخاص، سیاستی را که برخلاف میل ارباب سابقشان باشد، هرگز توصیه نمیکنند. همچنین، احتمالاً دیوید، وقتی داخل دولت باشد، دستش بهاندازۀ بیرون باز نیست. نیوزویک با اشاره به اینکه دیوید در دیدار از هر کشور خارجی، معمولاً با رئیس آن کشور ملاقات میکند، مینویسد: «چنین تماسهایی، دور از دسترس قالب مدیران بانکهاست.» دررابطه با عقیده و برخورد دیوید درمورد نژادپرستان، باید گفت وقتی در سال۱۹۶۰، قتلِعام شارپ ویل در آفریقای جنوبی اتفاق افتاد، موضعگیری جهانی علیه مرتکبین قتلِعام، صورت گرفت و بسیاری از کشورها، دست به تحریم اقتصادی این کشور زدند و خواهان خاتمۀ تبعیض نژادی شدند؛ اما دیوید، این کار را نکرد! در۱۹۶۱، او وام ده میلیون دلاری چیس مانهاتان را برای سر پا نگهداشتن اقتصاد رو به زوال رژیم آپارتاید، پرداخت. وامهای دیوید فقط برای این نیست که بخواهد بهره دریافت کند؛ بلکه آفریقای جنوبی، سرشار از معادن نفت و ثروتهای معدنی است و بیشتر وامهایی که چیس مناهاتان به آن کشور داده بود، صرف خرید سلاح شد . «ایبک» شرکت اقتصادی و پایۀ بینالمللی در۱۹۴۶، مصادف با زمانی که راکفلرها شرکت آمریکایی و بینالمللی توسعۀ اقتصادی را ایجاد کردند، متولد شد. آن زمان ایبک، شرکتی غیرانتفاعی بود. هدف «ایبک»، تقویت فعالیتهای تجاری در کشورهای فقیر عنوان شد و قرار بود که در امور بهداشتی و آموزشی و تحقیقاتی همان کشورها فعالیت کند. اگرچه ایبک درمیان استقبال و هلهلۀ شدید ایجاد شد، بهزودی روشن شد که دیوید و برادرانش، بیشتر علاقهمند منافع خود هستند تا فراهمساختن امکانات بهداشتی و آموزشی برای کشورهای فقیر. یکی از دلایل اصلی فقدان محبوبیت دیوید و برادرانش در آمریکای لاتین، رشد افسانهای مقدار استخراج نفت ونزوئلا توسط شرکت متعلق به آنان است. دیوید راکفلر، فقط به یک دلیل در آمریکای لاتین حضور دارد: کسب هرچه بیشتر پول!

جالبِتوجه است که منطقۀ منهتن نیویورک درواقع، ملک راکفلرهاست و در این منطقه، قسمتی وجود دارد که به مرکز راکفلرها معروف است. در این مرکز که متشکل از تعداد زیادی برج سر به فلک کشیده است، ساختمانی بیشتر از بقیه، خودنمایی میکند و آن، ساختمانِ سازمان ملل متحد است. زمین این سازمان، جزو املاک شخصی راکفلرهاست که در اختیار سازمان ملل قرار گرفته. شاید راکفلرها از بزرگترین خاندانهای زرسالار یهودی باشند که پسِ پردۀ پروتستانتیزم مخفی شدهاند و برای پیشبرد اهداف جهانوطنی یهود تلاش میکنند.
خاندان راکفلر، از خاندانهای ثروتمند یهودی، نقش کلیدی در اقتصاد و سیاست آمریکا داشتند. آنها در صنایع نفت، بانکداری و مؤسسات فرهنگی نفوذ زیادی داشتند. جان دیویسون راکفلر، بنیانگذار شرکت استاندارد اویل، با روشهای غیراخلاقی مانند توطئه، رشوه و انفجار، رقبای خود را از میدان به در کرد. او و فرزندانش، مانند نلسون و دیوید راکفلر، نه تنها در اقتصاد آمریکا، بلکه در سیاست جهانی نیز تأثیرگذار بودند.
دیوید راکفلر، بهعنوان رئیس بانک چیس مانهاتان و عضو شورای روابط خارجی، نقش مهمی در جهتدهی به سیاست خارجی آمریکا داشت. او همچنین در تأسیس انجمنهای مخفی مانند بیلدربرگ و کمیسیون سهجانبه مشارکت داشت. راکفلرها نه تنها در آمریکا، بلکه در کشورهای دیگر نیز منافع خود را دنبال کردند، از جمله در آفریقای جنوبی، جایی که با رژیم آپارتاید همکاری میکردند.