واژۀ سرمایهسالاری، در نوشتار سیاسی معاصر غرب از مفهوم «پلوتوکراسی»[2] برمیآید. پلوتوکراسی از واژۀ یونانی «پلوتوس»[3] بهمعنای ثروت است و منظور از آن، سروری مستقیم یا غیرمستقیم اقلیتی ثروتمند (نخبگان سرمایهسالار) بر تمامی جامعه است. همچنین، این اقلیت، ساختاری دودمانی دارد؛ لذا از آن با نام الیگارشی سرمایهسالار یاد کردهاند. واژۀ الیگارشی[4] بهمعنای نخبهسالاری دودمانی، در فرهنگ سیاسی معاصر برای اطلاق بر همین بهکار میرود. در همین معنا، جرج برنارد شاو،[5] نویسندۀ انگلیسی، از «الیگارشی سرمایهسالاری»[6] سخن گفته است که تمامی اقتدار کهن شاهان را اِعمال میکند.[7] این، همان پدیدهای است که هربرت جرج ولز،[8] دیگر نویسندۀ انگلیسی، از آن با تعبیر انسانهایی بهسان خدایان یاد میکند. در واژگان سیاسی غرب نیز گاه، مفهوم «پلوتو دمکراسی»[9] بهکار رفته است؛ یعنی آن نظم سیاسی و اجتماعی که در ظاهر، دمکراتیک و در باطن، پلوتوکراتیک است.[10]
امروزه، الیگارشی سرمایهسالاران، در مجموعهای از مجتمعهای عظیم اقتصادی پدیدار میشود که شبکهای گسترده و درهمتنیده را میسازد. زمام این مجموعۀ همبسته و جهانشمول، معمولاً با اعقاب همان خاندانهایی است که در سدۀ نوزدهم، الیگارشی مستعمراتی دنیای غرب بهشمار میرفتند. آنان مستقیم یا غیرمستقیم، وارث سنن و میراث غارتگری صلیبی و فرادریایی[11] سدههای پیشین بودند.
از تبارشناسی[12] خاندانهای سرمایهسالار یهودی، نتایج نظری زیر حاصل میشود:
۱. در دنیای معاصر، شبکهای گسترده و همبسته از خاندانهای سرمایهسالار وجود دارد و بسان الیگارشی جهانوطن عمل میکند.
۲. این الیگارشی وارث مستقیم یا غیرمستقیم همان خاندانهایی است که طی سدههای شانزدهم تا نوزدهم میلادی، عاملان اصلی غارتگریهای فرادریایی و تکاپوهای مستعمراتی بودند.
۳. این الیگارشی ساختاری دودمانی دارد؛ بهعبارتدیگر، شبکۀ بغرنج و گستردهای از مناسبات خویشاوندی، آن را بههم پیوند داده است؛ از اینرو، قبیلهای[13] بزرگ و جهانی هستند. بسیاری از عناصر ساختاری که در نظامهای اجتماعی مبتنیبر خویشاوندی وجود دارد، مختص جوامع سنتی و قبیلهای نیست؛ بلکه این عناصر را در الیگارشی سرمایهسالاری نیز میتوان یافت؛ مانند همبستگی جمعی، حمایتگری، درونهمسری و تداوم حافظۀ تاریخی.
۴. این ساختار دودمانی بر بنیاد کارکردهای مشترک اقتصادی است و اعضای آن، امروزه در رأس مجموعهای عظیم از کمپانیها و مؤسسههای اقتصادی حضور دارند. دستیابی به شبکهای از مؤسسهها و کمپانیهای مرتبط و خویشاوند، از دو طریق امکانپذیر است: ۱. پیگیری پیوندهای خویشاوندی و اقتصادی اعضای برخی خاندانهای نامآور که پیشینۀ تاریخی معیّنی دارند؛ ۲. ردگیری مشاغل اعضای هیئتمدیره که در برخی مؤسسهها و کمپانیهای بزرگ و شناختهشده، بسان زنجیرهای بههمبافتهاند. اعضای این مجموعه، حاملان و مدافعان اصلی میراث و سنن سیاسی و فرهنگی پیشینیان خود هستند. این پدیده را تسلسل حافظۀ تاریخی در الیگارشی سرمایهسالار معاصر مینامند. تسلسل حافظۀ تاریخی، بدان معناست که هر فرد، گذشته یا خاندان خود را زندگی کنونی خویش میداند؛ از اینرو، به جایگاه و نقش و کارکرد خود در مجموعهای که بدان تعلق دارد، آگاه است. این درست خلاف وضع جوامع انبوه و ساختزداییشده در دنیای استعمارزده است. در این جوامع، در نخستین گام، حافظۀ تاریخی از بین می رود و فرد، خود را ذرهای تنها و سرگردان در میان انبوه تودههای انسانی مییابد؛ او هیچ پیوندی با گذشتۀ خود ندارد و ناگزیر، نمیتواند هیچ پیوندی با اکنون خویش بیابد. این اوج از خودبیگانگی انسان است. جامعهای که از چنین عناصری ترکیب یافته است، تودهای انبوه از واحدهای مستقل بهشمار میرود.
۵. در جامعهشناسی معاصر، در تداوم سنت تکاملگرایی در سدۀ نوزدهم، فروپاشی ساختارهای سنتی و جدایی اعضای جامعه، پدیدهای ملازم با توسعۀ اجتماعی و اقتصادی است. این فرایند، در الیگارشی سرمایهسالار هویت جمعی از طریق فراماسونری، پدید میآید. بدینسان در دنیایی که انبوهی از انسانهای منفرد زندگی میکنند، این گروههای کوچک که در اوج انسجام اجتماعی هستند، بهراحتی بر دولت و جامعه سلطه مییابند. بهعبارتدیگر، در دنیایی که ایندیویدوالیسم[14] (فردگرایی) را تقدیس میکنند، پیوندها و نهادهای سنتی جوامع و فرهنگهای کهن، در هر گوشه از آن، تخریب میشود. بهنظر میرسد این تخریب، موضوعی طبیعی و ناگزیر و حتی ضروری در فرایند مدرنیزاسیون باشد. کانونهایی که در دو سدۀ اخیر، در رأس این فرایند بودهاند، ایستارها و پیوندها و نهادهای خود را حفظ کردهاند و بهتعبیری، کاملاً سنتگرا هستند.
تمام جنایات و خونریزیها یا عقیدهسازیها و فلسفهسازیها و کلاً ساختار انحصاری این اقلیت، بهعنوان حاکمیت بر غیریهود، باری است که بر مفهوم الیگارشی سرمایهسالاران یهودی حمل میشود. این اقلیت سرمایهسالار به هر طریق ممکن و در هر وضعیتی، فقط به حفظ و گسترش منابع و منافع خود مشغول بودهاند و اساساً کوچکترین اهمیتی به غیر از خود حتی دیگر یهودیان جهان نمیدادند و همه همچون ابزاری در اختیار آنها بوده تا مطامع این اقلیت تأمین شود. این اقلیت سرمایهسالار که بهتر است سلاطین بیتاجوتخت جهان، آنها را بنامیم، در برهههای مختلف تاریخ، فقط برای تأمین و تطمیع منافع مادی خود عموماً به سه شیوه اقدام کردهاند:
۱. مُبدع و ایجادکنندۀجریانی فکری یا سیاسی یا حرکتی اجتماعی بودهاند. مانند ساختار سکولاریزم، سرمایهداری، رباخواری، بانک، جنگهای جهانی، بردهداری، ساختار صهیونیسم و… .
۲. موجسواری و استفاده از موقعیتهای تاریخی، سیاسی، جریانهای اجتماعی و امور اقتصادی محض. مانند جریان فمینیسم، بودیسم، پراکندگی قوم یهود و بسیاری دیگر.
۳. حاکمیت محض و تبیین مبانی جدید و آیندهای قطعی: اینان بدون نظرخواهی و با قاطعیت تمام، خود را حاکم بلامنازع تمام امور مردم جهان میدانند و مردم جهان را بردگان و اشیای تزئینی یا کارکردی در نظام استبدادی خود میپندارند. این اعتقاد در ساختار تلمود، پروتکلها و رسانههای ارتباط جمعی بسیار بارز شده است.[15]
الیگارشی سرمایهسالاران یهودی طبق ساختاری خانوادگی و دودمانی اداره شده و مجتمعی پراکنده را تشکیل میدهند که هدفشان، تأمین منافع مشترک در بزرگترین سودپرستی و سرمایهسالاری تاریخ جهان است. در دنیای معاصر، شبکهای گسترده و همبسته از خاندانهای سرمایهسالار وجود دارد و بسان الیگارشی جهانوطن عمل میکند. این الیگارشی وارث مستقیم یا غیرمستقیم همان خاندانهایی است که طی سدههای شانزدهم تا نوزدهم میلادی، عاملان اصلی غارتگریهای فرادریایی و تکاپوهای مستعمراتی بودند.
[1]. عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، برگرفته و تلخیص از مقدمۀ مجلد اول، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ۱، ۱۳۷۷.
[2]. Plutocracy
[3]. Ploutos
[4]. Oligarchy
[5]. George Bernard Shaw (1856-1950)
[6]. Plutocratic Oligarchy
[7]. Webster’s Third New International Dictionary, 1986: 1572.
[8]. Herbert George Wells (1866-1946)
[9]. Pluto Democracy
[10]. Plutocratic
[11] . تمدن غرب و غارتگری اروپاییها.
[12]. Genealogy
[13]. Clan
[14]. Individualism