فمینیسم چیست 1

فمینیسم چیست؟

فمینیسم[1] را گاه به جنبش‌های سازمان‌یافته برای احقاق حقوق زنان معنا کرده و گاه نظریه‌ای می‌دانند که به برابری زن و مرد از جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است.

این واژه با اندکی تغییر در تلفظ، در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی به یک معنا به‌کار می‌رود و از ریشۀ feminine گرفته شده است که معادل feminin در فرانسوی و آلمانی است. کلمۀ feminin به‌معنای زن یا جنس مونث است که خود، از ریشۀ لاتینی femina گرفته شده است.

«این لغت از اوایل قرن نوزده به‌عنوان اصطلاحی عام در اروپا و آمریکا تحت‌عنوان جنبش زنان معروف شد. در فارسی به «طرفداری از حقوق زن»، «جنبش آزادی زنان»، زن آزادی‌خواهی، زن‌وری یا زنانه‌نگری، ‌زن‌گرایی و مؤنث‌گرایی ترجمه شده است که برای واژۀ «فمینیسم» ارائه شده‌اند.»[2]

دانشنامۀ فلسفۀ دانشگاه استانفورد نیز فمینیسم را اصطلاحی دانسته که در دهه‌های میانۀ سدۀ نوزدهم برای اشاره به ویژگی‌های زنانه به‌کار می‌رفته و تا قبل از اولین کنفرانس جهانی زنان در پاریس در سال ۱۸۹۲، برای اشاره به طرفداری از تساوی حقوق زنان و مردان به‌کار نرفته است.

«فرهنگ لغت روبرت»،[3] تاریخ اولین به‌کارگیری این لغت را ۱۸۷۲ و توسط نمایشنامه‌نویس شهیر، «الکساندر دوما»[4] می‌داند. واژۀ فمینیسم در زبان انگلیسی، آن‌گونه که فرهنگ آکسفورد گزارش می‌دهد، در اکتبر سال ۱۸۹۵ در روزنامۀ «دیلی نیوز»[5] درگزارشی از یک کتاب به‌کار رفت. از آن‌پس، به‌کارگیری این واژه رواج بیشتری یافت.

«ظاهراً واژۀ «فمینیست» نخستین‌بار در سال ۱۸۷۱، در متنی پزشکی به زبان فرانسه، برای تشریح گونه‌ای وقفه در رشد اندام‌ها و خصایص جنسی بیماران مردی نوشته شده که تصور می‌شد از خصوصیات زنانه‌یافتن تن خود رنج می‌برند. یک سال بعد، نویسنده‌ای ضد فمینیست و فرانسوی، این واژه را برای اشاره به زنانی به‌کار برد که مردانه رفتار می‌کنند. گرچه در فرهنگ پزشکی، معنای فمینیسم، خصوصیات زنانه‌یافتن مردان بود، در اصطلاح سیاسی، این واژه، ابتدا برای توضیح خصوصیات‌ مردانه‌یافتن زنان به‌کار رفت. استفاده از این واژه، تا دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، برای اشاره به تشکل‌های زنان مرسوم نبود و کاربردی محدود در ارتباط با مسائل خاص و گروه‌هایی خاص داشت؛ اما از آن زمان به بعد، استفاده از این واژه، برای تمامی گروه‌های مرتبط با مسئلۀ حقوق زنان، متداول و فراگیر شده است.»[6]

موج اول فمینیسم، برابری زنان و مردان

در بررسی شکل‌گیری موج اول فمینیسم، در نگاه اول، برخورد سنت‌گرایی و تجددگرایی در اوایل قرن ۱۹، بسیار شاخص جلوه می‌کند. در آن زمان، زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم، در سلطۀ شیوه‌های سنتی بود. در تمامی پیکره‌بندی اجتماع و در روابط میان زنان و مردان، وضعیتِ سنتی اجتماع پذیرفته شده بود و زنان، نقش مادری خود، اقتدار مرد و اطاعت از او را طبیعی می‌دانستند. در‌این‌میانه، تجددگرایی (مدرنیسم)، کم‌کم به‌عنوان ایدئولوژی جدید فرهنگی وارد جامعه شد و تمامی ارکان حیات فردی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی را تحت‌تأثیر خود قرار داد.

در فاصلۀ قرن هفدهم تا نوزدهم، اندیشمندان و فلاسفه، دربارۀ وضعیت اجتماعی و فکری انسان‌ها، خصوصاً زنان، آرای مختلفی دادند که همگی تحت‌تأثیر اندیشۀ پروتستانتیسم و روشنگری مطرح می‌شد.

پروتستانتیسم یهودی با آموزه‌هایی که دربارۀ روح‌های برابر انسان‌ها داشت، به شکل‌گیری موج اول فمینیسم کمک شایانی کرد. در این آیین، این‌گونه مطرح می‌شد که انسان‌ها، اعم از زن و مرد، روح‌های برابر دارند و نیازمند تبعیت از قانون آیینی و کلیسایی نیستند.

در سدۀ هجدهم میلادی، تأکید فلاسفه بر لزوم حضور زنان در اجتماع و تلاش برای آموزش آنان و رفع کاستی‌هایشان، باعث شد که اندک‌اندک، زنان به برابری حقوقی با مردان و در‌نتیجه، به برابری انسانی میان زن و مرد، پافشاری کنند.

 یکی از تلاش‌های مهم زنان دربارۀ طرح مسائل حقوقی، کتاب «دفاع از حقوق زنان» اثر مری وولستون کرافت[7] است. این کتاب، نخستین بیانیۀ فمینیستی بود که گاه از آن، به نام انجیل فمینیسم یاد می‌شود. این موضوع که هر انسانی خواه زن و خواه مرد، حق تعیین سرنوشت خود را دارد، اصلی بنیادین در تفکر وولستون کرافت است که تفکر فرد‌گرایی و پروتستانتیسمی، بسیار بر او تأثیر گذاشته بود. او معتقد است همۀ انسان‌ها موجوداتی ذاتاً عقل‌گرا و خردورز هستند که وارث برخی حقوق‌اند که از آن جمله، حقِ برابرِ انسان‌ها در برابر آزادی است.

برخی شروع موج اول فمینیسم را که به «جنبش حق رأی» معروف شد، از سال ۱۷۹۲، زمان انتشار مقالۀ ماری ولستون کرافت دانسته‌اند.

 زنان نسل اول، چیزی بیش از حقوق برابر نمی‌خواستند، ازجمله آزادی فردی، خودمختاری، فرصت‌های شغلی و تحصیلی برابر و هر امتیاز دیگری که مردان داشتند.

برابری میان زن و مرد در عمل، بدان معنا بود که آنان باید ابتدا حق رأی را به‌دست می‌آوردند. برای تحقق این هدف، اولین کنوانسیون ملی حقوق زنان، در سال ۱۸۵۰ برگزار شد.

در فاصلۀ سال‌های۱۷۵۰ تا ۱۸۲۵، با انقلاب صنعتی، ایجاد نظام تولید کارخانه‌ای و گسترش روابط سرمایه‌داری، به‌تدریج تغییرات عظیمی در جنبش‌های زنان ایجاد شد.

اولین صنایعی که پا به عرصۀ تولید گذاشتند، صنایع نساجی شامل ریسندگی و بافندگی، برای تولید پوشاک بودند. افزایش کارخانه‌ها و خطوط تولید، هر روز اهمیت کشاورزی، کار و تولید خانگی را کمرنگ‌تر می‌کرد و باعث می‌شد تا هر روز، نیاز بیشتری به کارگران حقوق بگیر به‌وجود آید.

پس‌از‌این تغییرات بود که کم‌کم امکان استخدام نیروهایی با مهارت کمتر و دستمزد پایین‌تر فراهم شد. به‌تدریج، هرچه ارزش کار خانگی و کشاورزی و خصوصاً مهارت‌های بدنی و خاص از بین می‌رفت، بر انبوه بیکارانِ داوطلبِ کار نیز افزوده می‌شد. بنابراین زنان، گزینه‌های بهتری تلقی می‌شدند؛ زیرا هم خوش‌خوتر بودند و هم دستمزد کمتری در برابر مردان طلب می‌کردند.

با شروع جنگ جهانی اول در قرن بیستم، هرچه مردان بیشتر به‌سمت میادین جنگ جذب می‌شدند، جا و فضای کاری در جامعه برای زنان بیشتر فراهم می‌شد. در اوایل قرن بیستم، با ظهور مشاغل خدماتی، فروشندگی، دفتری و همچنین اختراع ماشین تایپ، حضور زنان در این عرصه، رشد چشمگیری داشت.

همچنین، رفته‌رفته، با تخصصی‌شدن مشاغل و رشد تخصص‌ها، نیاز به آموزش در سطوح ابتدایی و متوسطه برای دختران و پسران در دستور کار قرار گرفت. ورود زنان به عرصۀ آموزش عالی موجب شد که مطالبۀ آنان برای تحصیل در تمام رشته‌ها افزونی یابد. در قرن نوزدهم، اندک‌اندک، زنان به حرفه‌های پزشکی و حقوق نیز روی آوردند.

از این‌رو، می‌توان سرمایه‌داری را اساس و بنیان تغییرات و تحولات اساسی در جریان حضور زنان در عرصۀ اجتماع دانست.

کمرنگ‌شدن اهمیت حضور زنان در خانه نیز یکی از باورهای جنجال‌برانگیز میان زنان بود. درواقع، حضور زنان در محیط کار و در سطح اجتماع، به‌معنای تغییرات بسیار بزرگ در سبک زندگی و موقعیت فردی و اجتماعی آنان بود.

تساوی نابرابر در موج دوم فمینیسم

فمینیسم چیست 2

دورۀ بعد از جنگ جهانی اول، مرحلۀ تحکیم اقتصاد جهانی،ِ سرمایه‌داری صنعتی و دگرگونی در ساختار قدرت آن بود. افول بریتانیا از دهۀ۱۸۷۰ با وقوع جنگ جهانی اول ادامه یافت و به‌تدریج، ایالات متحده توانست توانایی‌های خود را افزایش دهد و پس از  نداشتن قدرت در دوره‌ای بیست‌ساله بعد از جنگ جهانی دوم، به موقعیتی شبیه به موقعیت بریتانیا در سدۀ نوزدهم دست یابد. با پایان جنگ جهانی دوم، تسلط آمریکا بر نظام جهانی سرمایه‌داری تثبیت شد و طی دهه‌های۱۹۲۰ تا۱۹۷۰ حضور زنان در نیروی کار رشد تصاعدی داشت.

به‌طور مثال، درطول دهۀ۱۹۲۰، تعداد زنان شاغل، افزایش پیدا کرد و تعداد زنانی که در این دهه وارد نیروی کار شدند، دو برابر دهۀ قبل بود. همچنین، نسبت حضور زنان در نیروی کار، به حدود۲۰ تا ۲5درصدِ کل نیروی کار رسید و در دهۀ۱۹۳۰ نیز در همین حدود ماند.

جنگ جهانی دوم، زمینۀ مناسبی برای حضور زنان در نیروی کار ایجاد کرد. اما از سال۱۹۴۳، بسیج زنان به کار، به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل شد. رسانه‌های گروهی، زنان را به کار در بیرون خانه و کمک به اقتصاد جنگی تشویق می‌کردند. جنگ باعث شد راه ورود زنان به رشته‌های مختلف علمی در دانشگاه‌ها گشوده شود.

طی دهۀ۱۹۵0 و ۶۰ میلادی، تحلیل‌هایی از موقعیت نابرابر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی زنان ارائه شد که از جمله می‌توان به مقالۀ هلن هکر[8]با عنوان «زنان به‌عنوان یک گروه اقلیت» و مقالۀ آلیس رسی[9]با عنوان «نابرابری میان دو جنس» اشاره کرد.

 انتشار کتاب بتی فریدن[10] با عنوان «جاذبۀ معنوی زنان» در سال۱۹۶۳ و همراه با آن، فعال‌شدن کمیسیون‌های فدرال و ایالتیِ مأمور بررسی وضعیت زنان، همچنین گزارش‌های آنان از موقعیت نامطلوب زنان در آمریکا، به‌نحوی راه را برای گفت‌وگو دربارۀ مسئلۀ جایگاه و حقوق زنان در جامعۀ آمریکا گشود.[11]

در بررسی مطالبات فمینیستی موج دوم، توجه به دو حزب «رادیکال»[12] و «لیبرال»[13] ضروری به‌نظر می‌رسد. این دو جناح، اساساً در تعریف برابری، با یکدیگر اختلافِ‌نظر داشتند. فمینیسم‌های لیبرال، خواستار برابری با مردان از منظر حقوق و جایگاه و مزایای اجتماعی و مدنی بودند، بدون آن‌که تفاوت‌های بین دوجنس زن و مرد را نفی کنند. از این منظر، حتی مردها نیز می‌توانند برای احقاق حقوق زنان، با آنان همگام شوند. درصورتی‌که فمینیسم‌های رادیکال، اساساً زنان را به‌واسطۀ تفاوت‌های بیولوژیکی، برتر از مردان می‌دانست و به این واسطه، خواستار اولویت‌دهی به جامعۀ زنان در همۀ عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بود. این حزب، راه‌حل همۀ مشکلات زنان را در «حذف مردان» می‌دید و به‌همین دلیل، مردستیزی از ارکان اصلی فمینیسم رادیکال به‌شمار می‌رفت.

فمینیسم لیبرال

فمینیسم‌های لیبرال اصولاً طالب برابری با مردان بودند و لزوماً تفاوت‌های میان دو جنس را نفی نمی‌کردند؛ اما تأکیدشان بر این بود که شباهت انسان‌ها به هم، بیشتر از تفاوت‌هایشان است. آنان معتقد بودند زنان و مردان ذاتاً برابرند و این فرودستیِ پیش روی زنان، نتیجۀ برخوردهای مردانه است.

فمینیست‌های لیبرال می‌خواستند با حذف زنان از جریانات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعۀ آمریکا مبارزه کنند. خواسته‌های اصلی فمینیسم لیبرال در نخستین کنفرانس سازمان ملی زنان در سال ۱۹۶۷: افزودن اصلاحیۀ برابری حقوق زن و مرد به قانون اساسی؛ اجرای قانون منع تبعیض جنسی در اشتغال (اشتغال یکسان و برابر)؛ حقوق مرخصی برای مادران شاغل و [استفادۀ زنان از] مزایای تأمین اجتماعی؛ کاهش مالیات برای هزینه‌های نگهداری از کودکان و خانه برای والدین شاغل؛ ایجاد مراکز روزانۀ نگهداری از کودکان؛ آموزش برابر و مختلط کنترل باروری و نیز حق زنان برای آزادی سقط جنین.[14]

بتی فریدن و سایر فمینیست‌های لیبرال، بر آن بودند که زنان باید از تعلق خود به خانه بکاهند و با این باور که خانه جایگاه مناسبی برای زنان است، مقابله کنند. از نظر آنان روبه‌رو‌شدن با مسئله‌ای همچون بارداری و زایمان، عملاً زنان را از جامعه حذف می‌کرد؛ پس آنان اصرار داشتند که زنان بتوانند برای زایمان، مرخصی استحقاقی بگیرند و پس‌از ‌آن، بدون خطر اخراج، به سرکار خود بازگردند. .

نکتۀ بعدی، دربارۀ حق کنترل زنان بر بارداری بود. فریدن معتقد بود که «مادری، تنها وقتی به یک عمل انسانی لذت‌آفرین و مسؤلانه تبدیل می‌شود، که زنان بتوانند با آگاهی و مسؤولیت انسانی کامل، تصمیم بگیرند مادر باشند.» به‌نظر او، این حق زن و فقط زن است که بخواهد یا نخواهد بچه‌دار شود.[15]

زندگی بدون مردان در فمینیسم رادیکال

جناح رادیکال جنبش زنان، شامل گروه‌های آزادی‌بخش زنان بود. بیشتر فعالان این جناح، زنان جوان‌تر و رادیکال‌تری بودند که اکثراً در جنبش‌های دانشجویی، چپ نو و حقوق مدنی، فعال بودند. این جناح به این دلیل رادیکال تلقی می‌شد که تنها راه‌حل مشکل نابرابری جنسی را تغییری انقلابی می‌دانست و درصدد بود تا با سازوکارهایی همچون «افزایش آگاهی» درمیان زنان، آنان را با ستمی که بر ایشان وارد می‌شود و راه رفع آن آشنا سازند.

فمینیسم رهایی‌بخش یا رادیکال، به‌شدت تحت‌تأثیر رادیکالیسم جنبش‌ها و اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی رادیکال دهۀ۱۹۶۰ قرار داشت. دهۀ شصت، در قرن بیستم میلادی، دهۀ اوج جنبش‌های تند اجتماعی و شکل‌گیری نظریه‌های فلسفی جدید بود.

فمینیسم رادیکال، راه‌حل مشکل زنان را در برابری آنان با مردان نمی‌دید؛ بلکه در حذف مردان قلمداد می‌کرد. به‌عبارت دیگر، خود مردان به‌معنای گروهی ستمگر و حتی گاهی تک‌تک آنان به‌عنوان مشکل شناخته می‌شدند.

فمینیست‌های رادیکال عموماً مارکسیست یا سوسیالیست بودند و اعتقاد داشتند که زنان، زمانی رها می‌شوند که نظام اقتصاد سرمایه‌داری همراه با استثمار زنان در خانه و کارخانه برانداخته شود.

طبق عقاید فمینیست‌های رادیکال، نخست آنکه زنان به‌عنوان طبقه‌ای فرودست و تحت ستم، در برابر مردان به‌عنوان طبقه‌ای مسلط و ستمگر قرار می‌گیرند. دوم اینکه این ستم، نوع اصلی و بنیادی ستم در همۀ جوامع است. سوم، رهایی زنان به‌معنای برانداختن این نظم طبقاتی است که رهایی کل جامعه را نیز دربر دارد. چهارم، این ستم، از طریق نهادهایی صورت می‌گیرد که باید با آن‌ها مبارزه شود. در بیانیۀ «جوراب قرمزها»[16] آمده است: «زنان، یک طبقۀ تحت ستم هستند. ستم بر ما تمام‌عیار است و همۀ ابعاد زندگی ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. ما به‌عنوان ابزارهای جنسی، عوامل زاد و ولد، خدمۀ خانگی و نیروی کار ارزا استثمار می‌شویم. ما را موجودات فرودستی تلقی می‌کنند که تنها هدف آنان، بهبود زندگی مردان است.»

فمینیسم چیست 3

یکی دیگر از مسائلی که در این جنبش، میان زنان مطرح می‌شود، موضوع «خواهری»[17] است. بحث «خواهری»، راه‌‌ِحلی برای حذف مردان از زندگی زنان بود. اگر قرار باشد زنان از طریق مردان زندگی خود را نگذرانند، مردان باید نقش انحصاری خود در زندگی زنان را از دست بدهند. بنابراین، در چنین شرایطی، زنان می‌باید پیوند جدیدی میان یکدیگر برقرار کنند تا از طریق آن بتوانند فضای خالی حضور مردان را پُر کنند. خواهری به‌معنای «هم‌بستگی جنس مؤنث، احترام به زنان به‌عنوان زن و حمایت زنان از همۀ زنان است» و درعین‌حال که باعث اعتمادبه‌نفس زنان می‌شود، زمینۀ وحدت زنان را در مقابل مردان فراهم می‌کند. این موضوع، به‌تدریج زمینه‌های ظهور هم‌جنس‌گرایی درمیان زنان را افزایش می‌داد.

مفهوم بسیار اساسی دیگر در گفتار فمینیسم رادیکال، «پدرسالاری»[18] است. همین مفهوم است که همیشگی‌بودن ستم بر زنان و پذیرش کم‌و‌بیش این ستم از سوی آنان یا حتی حس‌نکردن آن را توضیح می‌دهد. ادرین ریچ،[19]یکی از فمینیست‌های رادیکال، با تأکید بر ابعاد فرهنگی پدرسالاری، در تعریف آن می‌نویسد:

«پدرسالاری یک نظام خانوادگی‌اجتماعی و ایدئولوژیک و سیاسی است که در آن، مردان با استفاده از زور و فشار مستقیم یا با به‌کارگیری مناسک و مراسم،[20] قانون و زبان، آداب و سنن، آداب معاشرت،[21] آموزش و تقسیم کار، تعیین می‌کنند که زنان چه نقشی را می‌توانند یا نمی‌توانند ایفا کنند و در درون این نظام، زنان در همه‌جا تحت انقیاد مردان قرار می‌گیرند.»

در نگاه فمینیست‌های رادیکال و با تکیه بر مفهوم پدرسالاری، تمامی عناصر ذکور اعم از پدر، فرزند یا همسر، همکار و… ظالم تلقی می‌شوند.

در ادامۀ خط استدلالی فمینیست‌های رادیکال، به‌ویژه در اواخر دهۀ۱۹۷۰، برخی فمنیست‌ها در ابعادی رادیکال‌تر، بر این عقیده‌ بودند که همۀ دستاوردهای «انسانی»، درواقع، ساختۀ مردان است و باید کنار گذاشته شود. زنان باید همه‌چیز را دوباره اختراع کنند و هر‌چه را مردان ساخته‌اند، نادیده بگیرند؛ زیرا همۀ آن‌ها احمقانه و فریبکارانه و ستمگرانه هستند.

فمینیسم[22] را گاه به جنبش‌های سازمان‌یافته برای احقاق حقوق زنان معنا کرده و گاه نظریه‌ای می‌دانند که به برابری زن و مرد از جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است.

موج اول فمینیسم با نگاه برابری حقوق زنان با مردان، در برخورد سنت‌گرایی و تجددگرایی در اوایل قرن19 شکل گرفت. موج دوم جنبش های فمینیستی بعد از وقوع جنگ جهانی دوم شکل گرفت ئ به دو رویکرد فمیسنیم لیبرال و فمنیسم رادیکال تقسیم شد. فمینیسم‌های لیبرال، خواستار برابری با مردان از منظر حقوق و جایگاه و مزایای اجتماعی و مدنی بودند، بدون آن‌که تفاوت‌های بین دوجنس زن و مرد را نفی کنند

درصورتی‌که فمینیسم‌های رادیکال، اساساً زنان را به‌واسطۀ تفاوت‌های بیولوژیکی، برتر از مردان می‌دانست وخواستار اولویت‌دهی به جامعۀ زنان در همۀ عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بود.


[1]. Feminism.

[2]. محمدرضا زیبایی‌نژاد، فمینیسم دانش‌های فمینیستی، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان: ۱۳۸۲، ص۱۴.

[3]. le petit Robert- Le Petit Robert is a popular single-volume. French dictionary first published by Paul Robert in 1967.

[4]. Alexandre Dumas.

[5]. Daily News.

[6]. جین فریدمن، فمینیسم، ترجمۀ فیروزه مهاجر، تهران: آشیان، ص۶.

و نیز نک: THERD NEW INTERNATIONAL DICTIONARY WEBSTER

[7]. Wollstonecraft.

[8]. H.Hacker,”Women as a Minority Group.” In Roszk and Roszak,op.cit.

[9]. A.Rossi,”Equality between the sexes: An Immodest proposal.” In Lifton op.cit.,pp 98-143.

[10]. Betty Friedan.

.[11] حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريۀ اجتماعي؛ تاريخ دو قرن فمنيسم، تهران: نشر پژوهش شيرازه، ۱۳۸۱، ص۲۳۳و۲۳۴.

[12]. Radical feminism.

[13]. Liberal feminism.

.[14] حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريۀ اجتماعي؛ تاريخ دو قرن فمنيسم، ص۲۴۲و۲۴۶.

[15]. Friedan.” Our, Revolution …” op.cit.pp 34-35.

[16]. Red Stockings.

[17]. Sisterhood.

[18]. Patriarchy.

[19]. A.Rich, of Woman Born: Motherhood as Experience and Institution, London:Virago, 1977, p.57

[20]. Ritual.

[21]. Etiquette.

[22]. Feminism.

جست و جو
فهرست مطالب
سرفصل ها
آخرین پست ها
ناگفته های هولوکاست1
ناگفته های هولوکاست

افسانه اتاق های گاز – یهودستیزی در آلمان آشنایی با نظریه‌های نژادگرایانه و نیز استفاده

اربابان تحریف
اربابان تحریف

یهودیان و تحریف اسلام پس از پیامبر یهودیان در دستگاه خلافت اهل کتاب با بهره‌گیری

آیپاک 1
آيپاک

لابی تامین منافع اسرائیل در امریکا از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی، سیاست‌های آمریكا كاملا در

مبنا

مبنا یعنی اساسی که با انطباق و سنجش از آن، تمام اجزاء یک کل تعریف

فلسفه شهادت
فلسفۀ‌ شهادت

سبک زندگی شهادت‌گونه بر مبنای سبک زندگی شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی اصل در شهادت رسیدن

حماسه خمینی

 ‌خطر چیست؟ دشمن کیست؟ آشنایی با روش و اندیشه‌های حضرت امام خمینی (ره) در مبارزه

حاج رمضان

اسطوره ای در تعقیب و تحت تعقیب لشکر شیطان نام سردار سرلشکر پاسدار شهید «محمد

فتحی شقاقی
«فتحی شقاقی»

«فتحی شقاقی»؛ فرزند فلسطینی لیبیایی امام تاریخ فلسطین مبارزان و رهبران بسیاری را به خود

دریافت نسخه آنلاین مقاله
QR Code