واکاوی تئوری برپایی نظم نوین جهانی
اصطلاح نظم نوین جهانی به چه معناست
نظم نوین جهانی [1] در اصطلاح، یعنی برپایی نظمی نوین، چه از حیث مبانی و فلسفه فکری در ایجاد این نظم و چه از حیث نتیجۀ مدنظر و ذینفع اصلی که هویتی فراگیر و جهانی دارد. درباره جهانیبودن نیز یا منظور، پذیرش فراگیر و جهانی این نظم به هر طریق مدنظر است یا اساساً بهصورت جهانی برنامهریزی شده و نتیجه، اختیاری است.
«نظم نوین جهانی یا نظام واحد جهانی، تعبیری است که بهطور عمومی و همگانی، اولبار بهوسیلۀ «بوش پدر»[2] اعلام شد، با این معنی که بهدلیل ارتباط گسترده بین کشورهای جهان از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، باید یک نظم واحد جهانی ایجاد شود تا از تشتت و جنگ و اختلال جلوگیری شود.»[3] البته سابقۀ این نظرگاه و این سخن به قرن نوزدهم باز میگردد.
در مراجع علمی بین المللی این سه تعریف از عبارت «نظم نوین جهانی» ارائه شده است:
۱. «عدهای بر این باورند که پس از جنگهای جهانی و برای ایجاد ثبات و تنظیم ساختار دولتها و قدرتهای مالی و اعتباری جهان، سازمان ملل متحد ایجاد شد و این سازمان، مبدأ و پایان نظم نوین جهانی است که هم قانونگذار است و هم ناظر بر اجرا، پس ساختار این سازمان، در پی ایجاد نظمی در جهان است که مانع از تکرار جنگهای جهانی شده و یکسانسازی سیاسی میان دولتها را نظم میبخشد و پیامآور صلح جهانی است.»[4]
۲. «برخی بر این باورند که یک تئوری توطئه در تبیین این باور وجود دارد و اصطلاح نظم نوین جهانی یا NWO بهصورت توهمآمیز در پی ظهور یک دولت جهانی و تمامیتخواه است. موضوع متداول در این تئوری توطئه، درمورد نخبگان قدرتهای مخفی با یک دستور کار جهانگرا (جهانوطنی) میباشد. درواقع، مدعی توهمی توطئهآلود هستند که درنهایت، از طریق حاکمیتی استبدادی که حاکم بر دولتها و ملتها و با تبلیغات همهجانبه ایدئولوژی نظم نوین است، قصد جایگزینکردن این حکومت بر جهان را دارند و این استقرار بر کل جهان را بهعنوان نقطۀ اوج پیشرفت تاریخ توهمآلود میدانند. بهعبارتدیگر، تئوری توطئه، «فلسفۀ تاریخ»را در استنتاج از اسناد و چینش وقایع، امری بیثبات و غیرقابلارجاع میداند، شاید بزرگترین ادعای تئوری توطئه، بر نوع برداشت و تحلیل از فلسفۀ تاریخ باشد..»[5]
۳. عدهای دیگر نیز بر این عقیده هستند که نظم نوین جهانی، براساس میل تاریخی بشر بوده و دولت آمریکا بهعنوان قدرت برتر، عامل و مجری ایجاد نظم نوین جهانی است. بر این مدعا، جورج بوش (پدر) اینگونه تعریف میدهد: «نظم نوین جهانی، آرمان بزرگی است، ملتهای مختلف در سایۀ آرمانی مشترک گرد هم میآیند تا به اهداف جهانی بشریت: صلح، امنیت، آزادی و حکومت قانون دست یابند… تنها ایالات متحدۀ آمریکا، موقعیت اخلاقی و امکان حمایت از آن را دارد.»[6]
به جهت پیچیدگی مفهوم «نظم نوین جهانی» در ابتدا، تعاریف علمی و استاندارد بیانشده را از سه جهت غلط اعلام میکنیم:
۱. در تعاریف بهظاهر علمی ارائهشده، اساساً تطور تاریخی و سیر تأثیر و تأثر تاریخ و متغیرهای تاریخی مدنظر نیست و صرفاً بهدنبال انتصاب یک مفهوم به این وسعت، به شخص یا فرایندی هستند که ماهیت این مفهوم، بهصورت مشخص تعیین شده و امکان تأویل از این مفهوم بسیط زایل شود. در فلسفۀ تاریخ، این نوع انتصاب، کاملاً غیرعلمی و غیراستناد است. باید توجه شود در بیان واقعۀ تاریخی یا استفهام از مفهوم در ساحت تاریخ طبیعی، نمیتوان با مجموعه ای از ظن و گمان مدعی حقیقتی واحد شد و برای تعریف مفهوم تاریخی، نهتنها بررسی کنشها و متغیرها و وقوع تاریخی اصل است، بلکه تحلیل مبنایی و ریشهشناسی فلسفی آن مفهوم هم نیازی واجب در شناخت و تحلیل تاریخی است.
۲. در تمام تعاریف سهگانۀ ارائهشده، مفهوم نظم نوین، بهصورتی سادهانگارانه و در جایگاهی صرفاً ارجاعی قرار دارد. بدون تعریف بانیان و ذینفعان و مدیران، مجموعهای نظری یا سازمانی توطئهگر که مبدأ در هر دو ساحت، مجهول بوده و بهصورت حاشیه ای در جریانات و وقایع اصلی تاریخ قرار میگیرد؛ مثلاً میگویند دیدگاه و نیازی بود، که با ظهور سازمان ملل برطرف شد.
۳. نظم نوین جهانی، از لحاظ عبارت، لفظی جهانی است و منحصربه قدرت خاص یا سازمانی واحد و منفرد از قدرتها نمیشود زیرا هیچ سازمان و دولتی به تنهایی ظرفیت و توان تحقق این عبارت را ندارد.
تحلیل فلسفی
نظم نوینی که جهانی است، این تبیین دقیقِ عبارت است. پس این عبارت، از دو بخش کلی تشکیل شده است: نظم نوین و جهانی. حال، با توجه به هر دو مفهوم اصلی در این عبارت، میتوان اولین استدلال فلسفی را بیان کرد:
الف. از قسمت اول عبارت، این استفهام صورت میگیرد که نظم اولیهای وجود دارد و اکنون قرار است نظمی نوین، جایگزین آن نظم اولیه شود و بهجهت جهانیبودن نظم نوین، امکان حضور هر دو نظم در این عبارت، وجود ندارد. ب. منظور از کلمۀ جهانی نیز دو برداشت دارد: اول، تمام جهان بدان تبدیل شده یا گرایش مییابند و میپذیرند؛ یعنی مادۀ انسانی مدنظر است؛ دوم، جهان گریزگاهی جز این نظم ندارد و در این برداشت، نظم نوین استقراری امپریالیستی و الزامی مییابد؛ یعنی هشدار یا دستوری اجرایی است.
۲. نظم اولیه که اکنون قرار است نظم نوینی جایگزین آن شود، چیست؟
نظم یعنی چه؟ به آن مجموعه یا واحدی در تطور زمان که دارای روابط علّی با یکدیگر باشند و از مجموع آنها، روابطی حاصل شود که بتوان از آن روابط، هدفی را تعریف کرد، نظم گویند. برترین شاخصه از این تعریف، خود طبیعت است، خود انسان است، فهم این نظم، علت پرداختن و چیستی آن، در ادامه و بهناچار به تعریف «برهان نظم»[7] میانجامد. برهان نظم درواقع، مدعی استنتاجی سهوجهی است درباب اثبات خدا:
الف. جهان منظم است یا در جهان پدیدههای منظم (با تعریف ارائهشده) وجود دارد.
ب. هر نظمی، نظام مشخصی دارد و در بسیاری موارد، از طریق ادراک یک نظام، نظم ادراک میشود؛ یعنی قواعد و قوانینی دارد.
ج.که از ادراک این قواعد و قوانین، میتوان بهوجود صانع و ناظمی حکیم و باشعور استدلال کرد.[8] درنتیجه با درک قواعد و روابط نظم در عالم، میتوان مدعی خالقی قادر (ازلی و ابدی) بود که ناظمِ نظام و عناصر عالم است و عالم با تدبیر و شعور و هدفمند آفریده شده است.
پس این مفاهیم، از عبارت نظم نوین جهانی استنتاج میشود:
الف. نظم نوین، نفیکننده و جایگزین نظم الهی و طبیعی عالم است.
ب. دیگر نظم موجود مفید نیست و باید نظمی نوین و جهانی برپا شود.
ج. درواقع، نظم اولیه به پایان کار خود رسیده است و باید نظم نوینی برپا شود؛ تئوری پایان تاریخ، اساساً از اینجا مطرح میشود، تاریخ طبیعی با نظام سنتی خالق و مخلوق، اساساً به پایان رسیده و اکنون، نظمی نوین باید برپا شود تا حیات نوینی برای بشر بهوجود آورد.
اساساً سکولاریزم، مبدأ این نظام خواهد بود، طبیعت و مادهپرستی با حاکمیت اومانیستی، قالب نظام نوین است. در اینجا و با در نظرگرفتن تحلیلهای ارائهشده، سخنان فوکویاما بسیار جالبِتوجه است.
«فرانسیس فوکویاما»[9] دراینباره معتقد است: «هم هگل و هم مارکس بر این باور بودند که اگر بشریت به شکلی از اشکال جامعه دست یابد که همۀ نیازهای اصلی و مهم انسانها را برآورده سازد، تاریخ به پایان راهش میرسد. البته این جامعه از نگاه هگل، لیبرالیستی و از دید مارکس، کمونیستی است. اما، با شکست ایدئولوژیهای رقیب، جهان تقریباً به این اجماع رسیده است که بهترین نظام حکومتی، نظام دموکرات لیبرال است؛ زیرا این نظام، برخلاف نظامهای ورشکسته و رقیب (الهی)، دارای تضادی بنیادین و درونی نیست. اما، چنین مینماید که فوکویاما پس از بهرهگیری از نمونۀ علوم طبیعی و مادی، آن هم بهشکلی عوامانه و و تأکید بر تقدم مطلق ماده بر انسان، تلاش میکند تا عنصری انسانی و غیرمادی را وارد نظریهاش کند عنصر انسانی و غیرمادی فوکویاما، همان «عزت نفس» و قدردانی از انسان است. لیبرال دموکراسی، همۀ خواستههای مادی و غیرمادی بشریت را برآورده میکند؛ اما بهرغم این آرایهسازیها و پیرایهبندیها، فوکویاما نسبتبه اینکه تحول و پیشرفت تاریخی و علمی بتواند انسان را به خوشبختی برساند، اظهار تردید میکند. زیرا اینکه چنین پیشرفتی بر خوشبختی بشر اثر بگذارد، مسئلهای بسیار پیچیده است. او حتی با لحنی تأییدآمیز بهعبارتی از نوشتههای کوجیوف (مفسر فلسفۀ هگل که فوکویاما به او اعتماد دارد) اشاره میکند، آنجا که گفته است: «نابودی انسان در پایان تاریخ، نه فاجعهای جهانی (طبیعی و مادی) است و نه فاجعهای بیولوژیکی. زیرا درصورت نخست، جهان مادی بههمان صورتی که در آغاز داشته باز میگردد و درصورت دوم نیز، انسان زندگی خود را ادامه میدهد؛ البته، اینبار، همچون هزاران حیوان دیگر و سازگار با طبیعت و اصول آن». این بدان معناست که نابودی انسانیت انسان، از آنجاکه این انسانیت، امری تاریخی و تمدنی است، برای مادیگرایان و فیلسوفان طبیعی چندان اهمیتی ندارد. اعلام پایان تاریخ از سوی فوکویاما، اعلام پایان انسان و حاکمیت و پیروزی طبیعت و ماده است.»[10]
«در اینجا و در این عبارت (نظم نوین جهانی) سخن از فلسفه و سیاست و یک ایدئولوژی نیست، سخن دربارۀ هستیشناسی و مسئلۀ بنیان حیات بشر است.»
نظم نوین جهانی برای حاکمیت مطلق و جهانی

بهصورت کلی، از نظم نوین جهانی باید این نتیجه حاصل شود که ذینفع اصلی ایجاد این نظام یا بهعبارت بهتر، ذینفع اصلی برپایی حاکمیت برمبنای این نظم نوین چه کسانی هستند؟ پاسخ در فضای علمی و حقوقی جهان، بسیار مخدوش است و در ادامۀ این سؤالپردازیها نیز به مسئلهای بسیار مهمتر برمیخوریم که درک آن بسیار سخت است. ارائۀ نظم نوینی که جهانی است، عملاً در مقابل و مواجه با نظم الهی که خالقش خداست، حال، این نظم با کدام قدرتی مدعی این مواجه است؟ اساساً ساختاری خداگونه فرض است و قدرتی بسیار برتر تصور میشود که امکان این مواجه و جایگزینی را در خود دیده و اکنون، متصور این حاکمیت یکجانبه و مطلق است. این ذینفع اصلی و حاکمیتی که مدعی حکومت بر کل جهان و مدعی خداگونگی و مواجه علیه حاکمیت خدا! است، چه کسانی هستند؟
سندی وجود دارد که این پیچیدگی ظاهری را بهصورتی شفاف و بدون حاشیه توصیف و تبیین کرده است که این توصیفات، نظر هر انسانی را بدون کوچکترین شاعبهای بهسمت ذینفع اصلی و مدعی حاکمیتی علیه خدا هدایت میکند و آن سند مکتوب، پروتکلهای صهیونیسم جهانی است که با صراحتی شگرف، این فرایند پیچیده را شرح داده است.
درحقیقت و از کل بیان پروتکلها در این موضوع (نظم نوین جهانی)، دو نکته حاصل میشود:
۱.ذینفع اصلی، از ایجاد نظم نوین جهانی کیست؟ مقصود از حاکمیت علیه خدا چه کسانی هستند؟«شاه و شاهنشاهی و حکومت مطلق جهانی، مقصودی است که توسط یا برای اقلیت الیگارشی زرسالاران یهودی، تدارک دیده شده است. همچنین، آن بُعد خداگونه که مدعی مواجه و ایجاد نظمی در مقابل نظم الهی است، تنها همین اقلیت هستند که طبق تمام ضوابط تاریخی و انطباقی، حامل بزرگترین ادعا و تصور اقتدار خدایی در عالم میباشند.» همانها که بهتعبیر هربرت جرج ولز که از آنان به «انسانهایی بهسان خدایان» یاد میکند. در پروتکلها از شاه و شاهنشاهی و تشکیل حاکمیت مطلق بر غیریهود، بارها توصیفاتی آمده است:
«برنامۀ کار شاه از زمان حاضر تا آیندۀ موعود، براى همه پوشیده و مکتوم خواهد ماند. حتى براى کسانى که خود را نزدیکترین مشاور او مىخوانند. تنها خود شاه و سه تن کفیل وى مىدانند که در آینده چه وضعى پیش خواهد آمد.»[11]
پروتکل سوم
«از دیرباز تاکنون، ما بشر را از قیدوبندهاى فراوانى رهایى بخشیدهایم و در آینده نیز او را راهنما خواهیم شد تا سرانجام، در برابر پادشاهى که خون قوم بنىاسرائیل در رگهایش جریان دارد، سرتعظیم فرود آورده و به حکومتى که ما براى جهان تدارک مىبینیم، تسلیم شود.»
در شیوه و نوع این حاکمیت نیز، اینگونه اعلام میکنند: «هنگامى که سرانجام بهطور قطع، در اثر یک کودتاى یکروزه که در همهجا طى یکروز بهوقوع مىپیوندد، به مقام شاهى نائل آمدیم و نیز هنگامى که بىاعتبارى همۀ حکومتها مورد قبول همگان واقع شد (این کار وقت زیادى لازم دارد شاید یک قرن طول بکشد که این اتفاق بهوقوع بپیوندد)، دیگر اجازه نخواهیم داد که توطئهاى علیه ما صورت بگیرد. لذا، هر کسى که اسلحه بهدست بگیرد و بخواهد علیه شاهنشاهى ما که در شرف شکلگرفتن خواهد بود، قیام کند، او را با بىرحمى خواهیم کشت.»[12]
۲. شیوۀ اصلی در برپایی نظم نوین جهانی بهصورت شگفتآوری تبیین شده است:
«ابتدا، جهان و انسانها و طبیعت را بینظم و مشوش و قوانین آنها را بیاعتبار میکنند و سپس، از خستگی ایجادشده درطول زمان و انرژی اتلافشده، حداکثر استفاده صورت میگیرد و اینبار برای بشر و جهانِ خسته، نظمی نوین فراهم میآورند که هم منجی بشر بوده، هم حاکمیتی مطلق دارد و هم تمام دشمنانش سرکوب شدهاند.» ابتدا، بینظمی و سپس، نظم نوین و حاکمیت مطلق مورد نظر است.
پروتکلهای دانشوران یهود که مبدأ و مبنای هدفگذاری الیگارشی یهودی است، سندی است بر اینکه اساساً تفکر نظم نوین جهانی دارای شیوهنامهای صهیونیستی (البته از منظر ایدئولوژیک) است و نمیتوان این برنامهریزی و اقتدار نظری را نادیده گرفت.
همچنین، ذینفع محض این مبنای نظری، الیگارشی زرسالاران یهودی، بانی و عامل اصلی شکلگیری آن بودهاند. این شیوه در ایجاد نظم نوین بسیار پیچیده بوده و باتوجهبه صراحت متن پروتکلها، باز هم لایههای ناشناختهای دارد. برای تبیین بهتر این شیوهنامه، نمونههایی از پروتکلها در ذیل آمده است تا هرچه بهتر، ادراک این مدعا فراهم شود:
۱. «هم در سراسر اروپا و هم در سایر کشورها از طریق نوعى بىنظمى، شورش و دشمنى ایجاد مىکنیم تا بدینوسیله، بتوانیم استفادۀ دوچندان ببریم. راه رسیدن به این هدف، آن است که در مرحلۀ نخست، کشورها را به زیر سلطه و نفوذ خود درآوریم تا بتوانیم در مواقع لزوم، هم بىنظمىایجاد کنیم و هم، نظم برقرار سازیم. وقتى به چنین نفوذى رسیدیم، کشورهاى تحتسلطه، وجود ما را بهعنوان نیروى تهدیدکنندهاى تلقى مىکنند. در مرحلۀ دوم، با اعمال روشهاى سیاسى و اقتصادى و ایجاد تعهدات مالى، دولتها را به جان همدیگر مىاندازیم. البته براى آنکه این برنامه را با موفقیت به انجام برسانیم، باید نفوذ و حضور خود را با زیرکى خاصى در تمام ملاقاتها و مذاکراتى که بهمنظور توافق و ترک مخاصمه بین کشورها بهعمل مىآید، افزایش دهیم و نیز با استفاده از یک زبان دیپلماسى و زیر پوشش درستکارى، خود را طرفدار «توافق» معرفى مىکنیم. از آنجاکه ملتهاى غیریهودى همواره براى پیشنهاداتى که از خارج به آنها عرضه مىشود، یعنى درواقع، پیشنهاداتى که ما به آنها ارائه مىدهیم، اهمیت خاصى قائلاند، لذا، پیشنهادات ما را پذیرفته و متقاعد مىشوند که ما منجى بشریت هستیم.»[13]
۲. «بنابه تحریک ما، ترور و وحشت، همهجا را فرا مىگیرد، افراد با آرمانها و عقاید مختلفی مانند سلطنتطلب، عوامفریب، سوسیالیست و آرمانگرا (ایدئالیست) به خدمت ما در خواهند آمد و بنابه اغواى ما مىکوشند تا هر نوع نظم و آرامشى را برهم زنند و همهجا را به آشوب بکشانند. وجود چنین طغیانهایى، دولتها را دچار دگرگونى مىکند و مردم حاضر مىشوند براى برقرارى صلح و آرامش، همهچیز را فدا کنند. تا زمانى که به قدرت جهانى ما اعتراف نکنند و تا زمانى که تسلیم ما نشوند، صلح را به سرزمینشان باز نخواهیم گرداند.»[14]
۳. این نیروها هماکنون بهصورت چپاول و انواع دیگر خشونت و بزهکارى و نیز زیر ماسک اصول آزادى و حقوق بشر تجلى مىکنند. این نیروها تقریباً همهنوع نظم اجتماعى را بههم زدهاند و زمینه را براى استقرار حکومت پادشاه یهود فراهم ساختهاند. اما، زمانى که پادشاه یهود، شاهنشاهى خویش را آغاز کرد، اینگونه نیروها دیگر نقشى نخواهند داشت. البته، لازم است که آنها را از سر راه پادشاه برداریم و بقایاى آنها را برجاى نگذاریم.»[15]
«ما بزرگترین قدرت عصر، یعنى طلا را در اختیار داریم و در طول دو روز مىتوانیم هر اندازه که بخواهیم، از انبارهایمان طلا خارج کنیم. مطمئناً احتیاجى نیست که بیش از این، استدلال کنیم که خداوند مقدر کرده است تا بر جهانیان فرمانروا باشیم. مطمئناً، احتیاجى نیست که ثابت کنیم تمام بدىهایى را که مرتکب شدهایم، همگى وسیلههایى بودهاند که از آنها براى رسیدن به هدفهایمان که همانا رفاه واقعى و برقرارى نظم است، کمک گرفتهایم.»[16]

بازنگری ساختار
۱. نظم نوین جهانی، راهکار نیست؛ بلکه تهدید است «یا بپذیر و باش یا حذف شو!» در ظاهر، منظوری محترمانه دارد و گویی خیرخواهی جمعی در عبارت نهفته است؛ ولی، حقیقتِ مفهوم، چیز دیگری است و منظور، تعیین تکلیف و موضِع است.
۲. اعلام جنگ است علیه حاکمیت خداو اثبات حاکمیت مطلق اقلیت زرسالاران یهود
در اینجا سهگانۀ ساختاری در نظم نوین جهانی بیان میشود:
اول، منظمکردن تمام قوای خودی، برای استفهام قدرت و تبیین آن؛
دوم، ایجاد نظامِ قانونمند و همسانسازی اندیشهها با این ساختار بهصورت جهان شمول؛
سوم، نابودی و حذف نظمهای دیگر از ریشه و بنیان. زیرا دو نظم در کنار هم ممکن نیست
۳. شیوهشناسی ایجاد نظم نوین جهانی بدینشرح است:
الف) ایجاد اتاق تاریک: منظور از اتاق تاریک، مثال فردی است که از ابتدای زندگی، تمام حواس وی در اتاقی تاریک محصور شده و امکان ادراک و تجسمی از خورشید و نور را ندارد و حتی اگر آن فرد را هم وارد نور کنیم یا در اثر وحشت و احساس ناهمگونبودن نسبت به عادت اتاق تاریک، به اتاق بازمیگردد، یا اساساً کور شده و قوای دیدن نور را دیگر نخواهد داشت.
این مثال، فضایی است که حاکمیت نظم نوین جهانی برای بشر مَدّ نظر دارد و اساس ادراک فطری انسانها را تحتتأثیر قرار داده است (بهعبارت بهتر، مستور کرده است)، درواقع برای بشری که تصوری از آزادی و زندگی بدون حصار بانکها و شرکتهای چند ملیتی را ندارد، نمیتوان زندگی دیگری متصور شد، او اساساً تصوّری از زندگی به شکل دیگر ندارد.
ب) اتلاف انرژی و توان مخاطب در این نظام، تا نابودی محض اندیشه و پذیرفتن این نظام، با تمام ابعاد آن.
ج) اگر هیچیک از این دو روش، پاسخگو نبود و نظامی هنوز پابرجا بود «جنون خون»، تنها راهحل است و آن، کشتار و حذف از مبدأ در قالب نسلکشی همگانی است.[17]
ساختار کارکردی این نظم نوین جهانی، بدینترتیب و دارای رتبهبندی ذیل است:
۱. ایجاد این اندیشه و نهادینه کردن ساختار صُلب سکولاریسم در بطن حاکمیتها و ملتها، بهوسیلۀ فراماسونری[18] بهعنوان یک ابزار ایجاد مفاهمۀ واحد از اومانیسم و مادهپرستی در رفتاری سازمانی برای اندیشه و حاکمیت اصلی جوامع انسانی که اساساً «فراماسونری» نقشِ یک ساختار آموزشی و نهادینهساز را برای ایجاد نظم نوین بازی کرده و میکند.
۲. ایجاد نظام حقوقی و قانونساز با هویت و ظاهری، لیبرالدموکرات که منظور در اینجا کاملاً مشخص است: «سازمان ملل متحد» و اساس و بنیان حقوق جهانی بشر که در اینجا، اصالت حقوق به یک کشور نیست، به یک نظام نوین است و اعطای حقوق با سنگ محک این نظام سنجیده میشود و تمام زیر مجموعههای این سازمان، دارای نقشهای کارکردی برای این نظام در همین دستهبندی میباشند، مثلاً «یونیسف»[19] یا «یونسکو»[20] و یا گروههای غیردولتی(NGO) و فعال حقوق بشری؛ مانند «امنستی»[21] و غیره، همگی در این راستا و برای تحقق نظم نوین جهانی، در ساحت حقوقی تلاش میکنند.
۳. ایجاد ساختار حاکمیتی در نظم نوین جهانی نیز برعهدۀ چند «سازمان جهانوطن» است که بهصورت پوستهای و محدود، شناختهشده است، «شورای روابط خارجی آمریکا»[22]، «گروه بیلدربرگ»[23]، «کمیسیون سهجانبه»[24] و برخی دیگر. بهطور قطع، سازمان یا اقلیتی بالاتر و حاکم براین سازمانها حاضر هستند، که مدیریت این فرایند جهانی را برعهده دارند و ذیل اقتدار آنها فعالیت سازمانی اصالت دارد. .
۲. نظم نوین جهانی درواقع، بازتعریف امروزین همان «گتو» است، همان گتوی یهودیان، اینبار بدون دیوار شده و حدود آن تمام دنیاست. همان روابط خشک و سودمحور حاکم است و اینبار، برای تمام مردم جهان، زیرا اصالت نفع سود، ضامن بقای اقلیت متنفعتر است، نتیجۀ نظم نوین جهانی و گتو درواقع، یکی است.
۳. بردگی اختیاری که منظور، پذیرش اقتدار ناظمان نوین جهان است، اینبار الیگارشی زرسالاران یهودی بهجای غارت و بردگی مردم آفریقا و هند، با شیوۀ استیطان بر اندیشهها، خلائی را ایجاد میکنند که باز همان تعریف مفهوم اتاق تاریک است و در اینجا، یک چیز مهم است، پذیرش اقتدار اقلیت زرسالار بهعنوان حاکم مطلق.
خلاصه متن
نظم نوین جهانی یا نظام واحد جهانی، تعبیری است که بهطور عمومی و همگانی، اولبار بهوسیلۀ «بوش پدر»[25] اعلام شد، با این معنی که بهدلیل ارتباط گسترده بین کشورهای جهان از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، باید یک نظم واحد جهانی ایجاد شود تا از تشتت و جنگ و اختلال جلوگیری شود.»[26]
پروتکلهای دانشوران یهود که مبدأ و مبنای هدفگذاری الیگارشی یهودی است، سندی است بر اینکه اساساً تفکر نظم نوین جهانی دارای شیوهنامهای صهیونیستی (البته از منظر ایدئولوژیک) است و نمیتوان این برنامهریزی و اقتدار نظری را نادیده گرفت
[1]. New World Order or NWO
[2]. George H. W. Bush, 41st U.S. President.
[3]. شمسالدین رحمانی، @حوالی مبارک، فلسطین از گذشته تا امروز@، تهران: کانون فکری کودکان و نوجوانان، چ۱، ۱۳۹۲، ص۴۹۶.
[4]. Hughes, James (1991). Better Living Through World Government: Transnationalism as 21st Century Socialism. Retrieved: 2010-07-21.
[5]. Camp, Gregory S. (1997). Selling Fear: Conspiracy Theories. and End-Times Paranoia. Commish Walsh-and Goldberg, Robert Alan (2001). Enemies Within: The Culture of Conspiracy in Modern America. Yale University Press-and Barkun, Michael (2003). A Culture of Conspiracy: Apocalyptic Visions in Contemporary America. University of California Press; 1 edition-and Fenster, Mark (2008). Conspiracy Theories: Secrecy and Power in American Culture. University of Minnesota Press; 2nd edition.
[6]. بهنقل از: جورج بوش (پدر) در روزنامۀ لوسآنجلس تایمز ۱۸فوریه۱۹۹۱.
[7]. Teleological argument،
[8]. دیوید هیوم دراینباره در کتاب @مکالماتی دربارۀ دین طبیعی@ بهنقد این برهان پرداخته و افراد دیگری همچون ریچارد داوکینز نیز معتقد
[9]. Francis Fukuyama
[10]. دکتر عبدالوهاب المسیری، @دانشنامۀ یهود، یهودیت و صهیونیسم@، ناشر: دبیرخانه کنفرانس بینالملل حمایت از انتفاضۀ فلسطین، ۱۳۸۲، ترجمۀ مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه- ج۱، ص۱۸۷.
[11]. پروتکل بیستوچهارم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، تنظیم: سیدحسین نجفی یزدی، قم: انتشارات ناظرین، چ۱، ۱۳۸۲، ص۱۴۶.
[12]. پروتکل پانزدهم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، ص۱۰۱.
[13]. پروتکل هفتم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، ص۶۸.
[14]. پروتکل نهم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، ص۷۲و۷۳.
[15]. پروتکل بیستوسوم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، ص۱۴۳و۱۴۴.
[16]. پروتکل بیستودوم، @پروتکلهای دانشواران یهود@، مترجم: بهرام محسنپور، ص۱۴۰.
[17]. در اینجا نیاز به بمب هستهای برای اثبات قدرت، نقشی الهی مییابد، از سخنان جان هگی؛ رهبر صهیونیسم مسیحی.
[18] Freemasonry
[19] UNICEF
[20] UNESCO
[21] Amnesty International
[22] Council on Foreign Relations
[23] Bilderberg Group
[24] Trilateral Commission
[25]. George H. W. Bush, 41st U.S. President.
[26]. شمسالدین رحمانی، @حوالی مبارک، فلسطین از گذشته تا امروز@، تهران: کانون فکری کودکان و نوجوانان، چ۱، ۱۳۹۲، ص۴۹۶.