شبه قاره هند با تمام عظمت و اقوام و فرهنگ های متعددش سال ها جابجایی قدرت و حکومت های محلی و منطقه ای و تهاجم و لشکرکشی لشکرهای مختلف از اقوام و ملل همسایه و دوردست را دیده است. به همین دلیل هم مبارزات آزادی خواهانه در این پهنه از جهان قدمتی بسیار طولانی دارد. بخش قابل توجهی از این مبارزات در روزگار معاصر و سده های اخیر را علمای و نخبگان مسلمان شبه قاره در برابر نیروهای اشغالگر و استعمارگر، خصوصا مهاجران بریتانیایی تبار، رهبری کردند.
یکی از این اشخاص که اثر بسیاری از ایران و زبان و فرهنگ فارسی و ایرانی پذیرفته بود، علامه اقبال لاهوری بود. علامه اقبال طی سخنرانی ها و نوشته های خود در دهه 1310 شمسی (1930 میلادی) احیای تفکر اسلامی و تشکیل قلمروی مسلمان در شبه قاره هند را از موضوعات ضروری در حوزه تمدنی اسلام در جنوب آسیا می دانست . همین موضع گیری و نظریه پردازی کمتر از ده سال پس از مرگ او و پس از پایان استعمار انگلیس منجر به تشکیل کشور پاکستان شد.
با وجود تأسیس کشور پاکستان در سال 1947 بهعنوان سرزمین مستقل مسلمانان، بحرانها یکی پس از دیگری شبهقاره هند را درنوردیدند. تقسیم هند به دو کشور مستقل، هند و پاکستان، منجر به یکی از بزرگترین و خونینترین مهاجرتهای تاریخ شد. میلیونها مسلمان، هندو و سیک از خانههای خود کوچ کردند؛ در این مسیر، کشتارها و خشونتهای قومی و مذهبی به وقوع پیوست و صدها هزار نفر جان باختند.
از سوی دیگر، مسئله کشمیر به بحرانی مزمن میان هند و پاکستان تبدیل شد. ایالت مسلماننشین کشمیر، که شاه آن تمایل به الحاق با هند داشت، باعث بروز چندین جنگ تمامعیار میان دو کشور شد: از جنگ 1947 گرفته تا نبردهای سنگین در سالهای 1965 و 1971. این تنشها نه تنها صلح منطقه را تهدید کردند، بلکه به رقابت تسلیحاتی و حتی هستهای دامن زدند.
در داخل مرزها نیز بحران ادامه یافت. سرکوب اقلیتها، بهویژه مسلمانان در هند و هندوها در پاکستان، موجب افزایش بیثباتی اجتماعی شد. اقلیتهای مذهبی و قومی در هر دو کشور با تبعیض، خشونت و محدودیتهای شدید روبهرو شدند؛ وضعیتی که تا به امروز نیز ادامه دارد. این کوران وقایع و جنگ ها باعث شد بسیاری از خواسته ها و آرمان های رهبران انقلابی خصوصا در میان مسلمانان شبه قاره رنگ تحقق به خود نبیند.
همزمان با سال های میانی جنگ های دوم و سوم میان اسلام آباد و دهلی نو و اوج اختلافات هند و پاکستان، درست صدها کیلومتر آن طرف تر و در شهر نجف در داخل خاک عراق، یک روحانی ایرانی تبعیدی در حال نوشتن کتابی فقهی بود که بعدها به یکی از سرآمدان آثار فقهی روزگار خود تبدیل شد. آن روحانی «آیت الله خمینی» بود که مدت کوتاهی بعد در بین طرفدارانش به «امام خمینی» مشهور شد و آن کتاب هم «تحریرالوسیله».
به محض انتشار تحریرالوسیله، یکی از علمای شیه پاکستانی فعال در عراق و پاکستان به نام «سید صفدر حسین نقوی نجفی» آن را تهیه و مطالعه کرد. توضیحات دقیق کتاب و نگاه آیت الله خمینی باعث جلب توجه سید صفدر حسین نجفی شد. به همین دلیل تصمیم گرفت کتاب را به زبان اردو ترجمه کند. به این ترتیب بود که مسلمانان و شیعیان شبه قاره هند با نام خمینی آشنا شدند[1].
بعد از مدتی نوبت به آشنا شدن طلبه های پاکستانی نجف با آقا روح الله رسید. اولین نفرشان سید عارف حسینی بود که هم شاگرد سید صفدر نجفی بود و هم شاگرد آیت الله مدنی. این طلبه پاکستانی مورد توجه امام خمینی قرار گرفت و چندی بعد مفتخر به دریافت اجازه اخذ وجوهات شرعیه از امام شد؛ اجازه نامه ای که البته پس از دستگیری توسط رژیم بعث و هنگام از عراق به زور از او گرفتند و هرگز هم به او پس ندادند[2].
انقلاب امام به پیروزی رسید و هم سید صفدر نجفی، هم سید عارف حسینی و هم سید محمد علی نقوی با تعداد زیادی از روحانیون و دانشمندان مبارز و جوانان و نوجوانان شیعه به آن و امامش لبیک گفتند. ده ها نفر از آن ها، از جمله خود سید عارف و سید محمد علی نقوی و دوست طلبه دیگری که چند وقت بعد با آنان همراه شد و «سید ضیاء الدین رضوی» نام داشت، به عنوان رزمنده در جبهه های دفاع مقدس علیه رژیم صدام حاضر شدند.
سید عارف حسینی و دکتر سید محمد علی نقوی، از شاگردان برجسته آیتالله سید صفدر نجفی، نقش بسیار مهمی در انتقال و ترویج آرمانهای انقلاب اسلامی ایران در پاکستان ایفا کردند. سید عارف حسینی با رهبری «تحریک نفاذ فقه جعفریه»، تلاش کرد تا فقه شیعه بهعنوان یک نظام حقوقی رسمی در کنار فقه حنفی در پاکستان پذیرفته شود.
در دوران رهبری او، هزاران نفر از شیعیان پاکستان در تظاهراتهای مسالمتآمیز شرکت کردند؛ از جمله تجمع تاریخی سال 1984 در اسلامآباد که فشار زیادی بر دولت وارد کرد و در نهایت به رسمیت یافتن برخی از خواستههای شیعیان منجر شد. او همچنین با الهام از رهبری امام خمینی، وحدت مسلمانان و مقابله با استعمار فکری و فرهنگی غرب را ترویج میکرد.
در سوی دیگر، دکتر سید محمد علی نقوی که بیشتر بر جوانان تمرکز داشت، با تأسیس «سازمان امامیه پاکستان»، بستری برای آموزش، رشد فکری، فرهنگی و سیاسی نسل جوان شیعه فراهم ساخت. او اردوگاههای آموزشی، کلاسهای معرفتی و فعالیتهای اجتماعی متعددی را ترتیب داد و حتی در کمک به نیازمندان نیز پیشقدم بود. نقوی با پیوند دادن مسائل دینی و اجتماعی، شیعیان را به کنشگران مؤثر در جامعه پاکستان تبدیل کرد.
دشمن هم بیکار ننشست و هر دو نفر را به فاصله کمتر از ده سال در پیشاور و لاهور ترور کرد. امام خمینی که در زمان ترور سید عارف هنوز در قید حیات بود، با صدور پیامی خطاب به ملت پاکستان، شهادت او را تسلیت گفت و از او به عنوان «فرزند عزیز» یاد کرد. حدود ده سال پس از ترور محمد علی نقوی هم سید ضیاء الدین رضوی توسط تروریست های تکفیری ترور و مجروح شد و در بیمارستان شهر راولپندی به شهادت رسید.
پاراچنار، زادگاه سید عارف حسینی و شهری که مردمش به پیروی از انقلاب اسلامی و امام خمینی در پاکستان شهره بودند، آماج حملات شبه نظامیان سلفی و تروریست های تکفیری قرار گرفت اما به ایستادگی انقلابی خود ادامه داد و چند سال بعد مردم همین شهر در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه و عراق حماسه آفرینی کردند.
[1] https://www.hawzahnews.com/news/471081/
[2] مهدی زاده، محمد، «علمدار پاراچنار»، زندگینامه شهید سید عارف حسینی رهبر شیعیان پاکستان، نشر بین الملل (سازمان تبلیغات اسلامی)، تهران، ایران، 1403